کتاب فرهنگ اساطیر آشور و بابل: اسطورهشناسی عبارت است از بررسی آن دسته از افسانههای دینی یا پهلوانی که برای دانشپژوهی که نمیتواند آنها را راست انگارد، سخت بیگانه است؛ تا جایی که صفت انگلیسی «Mythical» (اسطورهای) را به معنی «باورنکردنی» میشمارد و به این ترتیب، اساطیری چون روایات کتاب مقدس – حتی آن دسته از روایاتی که با اساطیر ایرانی، بابلی، مصری و یونانی همسنگاند – و همهی افسانههای مربوط به تاریخ مقدس را جزو اسطورههای نمونهوار اروپا به شمار نمیآورد.
مشخصات کتاب فرهنگ اساطیر آشور و بابل
نام کتاب: فرهنگ اساطیر آشور و بابل
نویسنده: ف. ژیران – ک. لاکوئه – ل. دلاپورت
ترجمه: ابوالقاسم اسماعیلپور
زبان کتاب: فارسی
فرمت: PDF
تعداد صفحات: ۲۱۱ صفحه
حجم فایل: ۷.۶ مگابایت
فهرست کتاب فرهنگ اساطیر آشور و بابل
اساطیر پیش از تاریخ
کیش انسان نخستین / اساطیر به معنی دقیق کلمه / جادوگران / جادوی شکار / جادوی باروری / دهشهای دورهی پیش از موستری / آیین مردگان / انسان سینانتروپ / تصاویر اساطیر پیش از تاریخ
اساطیر آشور و بابل
دیباچه / آفرینش / جهان ایزدان / ایزدان بزرگ / آنو: ایزد آسمان / انلیل: ایزد زمین / ائا: ایزد آبها / مردوک: فرمانروای ایزدان / آشور: ایزد جنگ و بزرگ ایزد آشوریان / ایزدان نجومی / سین: ایزد ماه / شمش: ایزد خورشید / ایشتر: ایزدبانوی بامداد و شامگاه / نینورتا: ایزد کشت، شکار و جنگ / ایزدان توفان و باد / عداد: ایزد توفان / ایزدان آتش / انکی (ائا) / ایزدان مربوط به حیات انسانها / سرچشمهی انسان: توفان / ایزدان و انسانها / جهان زیرین و ایزدان آن / فرشتگان و اجنه / پهلوانان / اتانا: نخستین شهریار آدمیان / آداپا: نخستین انسان / گیلگمش / ایزدان عیلام / تصاویر اساطیر آشور و بابل
اساطیر فنیقی
دیباچه / جبیل در آغاز هزارهی سوم پ.م. / افسانههای رأسالشمرا / دهشها و قربانیها / نبرد علیین و موت / مرگ بعل و علیین / پرستشگاه بعل / حماسهی کرت / سرود زایش ایزدان فیضبخش و نیکو / ایزدان فنیقی هزارهی نخست پ.م. / اسطورهی آدونیس / جشنوارههای آدونیس / آثار فیلون / ایزدان قرطاجه / ایزدان قوم هیتی / تصاویر اساطیر فنیقی
دیباچه کتاب فرهنگ اساطیر آشور و بابل
اسطورهشناسی عبارت است از بررسی آن دسته از افسانههای دینی یا پهلوانی که برای دانشپژوهی که نمیتواند آنها را راست انگارد، سخت بیگانه است؛ تا جایی که صفت انگلیسی «Mythical» (اسطورهای) را به معنی «باورنکردنی» میشمارد و به این ترتیب، اساطیری چون روایات کتاب مقدس – حتی آن دسته از روایاتی که با اساطیر ایرانی، بابلی، مصری و یونانی همسنگاند – و همهی افسانههای مربوط به تاریخ مقدس را جزو اسطورههای نمونهوار اروپا به شمار نمیآورد.
از طرفی، دانشنامهی اساطیر جهان شرح جامع و در عین حال فشردهای از پر آوازهترین ایزدان، ایزدبانوان، پهلوانان، غولان، دیوان، فرشتگان و قدیسان سراسر جهان و برخی از اسطورههای اسلامی را به دست میدهد، اما از نظریات فلسفی یا تجربیات دینی بحث نمیکند و هر آیینی را به چشم احترام مینگرد.
اسطوره دو خویشکاری (فونکسیون) عمده دارد: نخست آن که به پارهای پرسشهای ابتدایی و کودکانه پاسخ میدهد. برای مثال «چه کسی جهان را ساخت؟ چگونه جهان به پایان خواهد آمد؟ نخستین انسان که بود؟ ارواح پس از مرگ به کجا میروند؟» پاسخها که لزوماً صریح و قطعیاند، به ایزدان گوناگونی که در آفرینش دخیلاند و ارواح را پاس میدارند قدرتی لایزال میبخشند و کهانت آنان را محترم میشمارند.
خویشکاری دیگر اسطوره آن است که همیشه موید یک نظام اجتماعی مورد نظر است و شعایر سنتی و آداب و رسوم را ارج مینهد. طایفهی ارختی آتن که به افسونگری مار قایل بودند، اسطورههای نیاکان خویش را از دورهی شاه اریختونیوس (انسان – مار، فرزند هفائیستوس ایزد آهنگری و فرزند رضایی ایزدبانو آتنا) زنده نگاه داشتند.
ایوخیدهای کاریا، نی و مارچوبهی وحشی را محترم میشمردند و برای توجیه آن داستانی دربارهی جدهی خویش، پریگونه، برساخته و باور داشتند که تزئوس ارختی در بیشهی مارچوبه و نیزار بدو اظهار عشق کرده بود؛ بنابراین، آنان به طور ضمنی خویشاوندی با خاندان عتیق شهریاری را در سر میپروراندند. اما دلیل واقعیاش محتملاً این بوده که آنان از ساقههای مارچوبهی وحشی و بوریا سبدهای مقدس میبافتند و نتیجتاً گیاهان مزبور، تابو به شمار میآمدند.
اسطورههای پیدایش و انقراض نهایی جهان، با توجه به آب و هوای یک منطقه متفاوتاند. در منطقهی سردسیر شمال، چنین گمان میرفت که در پی لیسیدن سنگهای منجمد توسط گاو ایزدی به نام اودوملا، نخستین انسانها به وجود آمدهاند. بنا به باور اقوام شمال، جهان دیگر دشتی بیبر، مهآلود و بیشکل بود که ارواح گرسنه و لرزان در پهنای آن سرگردان بودند.
در آب و هوای ملایمتر یونان، اسطورهی پدید آمدن انسان چنین شکل گرفت که یکی از تیتانها به نام پرومته در گلزاری کنار رودخانه، گل و لای ورز داد و تندیسههایی انسانی ساخت. سپس آتنا – که زمانی نیث، ایزدبانوی لیبیایی ماه به شمار میرفت – بدان تندیسها حیات بخشید، و ارواح یونانی به غاری زیرزمینی رهسپار شدند که خورشید بدانجا نمیتابید و گلی نمیرویید.
این جهانهای زیرزمینی برای رعیتها و مردمان عادی مقدر شده بود و بهرهی اشراف عالیمقام، تالارهای سرسبز آسمانی شمال و کشتزاران الیزی یونان بود.
انسانهای بدوی به اسطورههای کهن خویش طرحی نو میافکندند تا آنها را با تغییراتی که به واسطهی انقلابها یا تاخت و تازها حاصل میشد، هماهنگ کنند و در نتیجه، خشونت خویش را محترمانه پنهان میساختند. بنابراین، یک متجاوز خائن، وارث گمگشتهی تاج و تخت جلوه مییافت که اژدها یا غولی ویرانگر را میکشت و پس از ازدواج با دختر پادشاه، قانوناً جانشین وی میشد.
حتی اسطورههای نخستین، تغییر یافته یا دگرگون شدهاند. آفرینش انسان از گل به دست پرومته، جانشین اسطورهای شد که بنابر آن، جهان از تخمی کیهانی پدید آمده که آن را اورینوم، ایزدبانوی کبوتر، در دریای مدیترانه در اعصار باستان گذارده است. این اسطوره در پولینزی نیز رایج بود و ایزدبانو تانگاروآ نام داشت.
یکی از نمونههای تاریخی که نشان میدهد چگونه اسطورهها با گسترش فرهنگ تحول مییابند، چنین است: در قبیلهی آکان واقع در غنا، نظام اصلی اجتماعی بر اقتدار شماری از ملکهها استوار بود که هر یک صاحب سه طایفه یا بیشتر بود. هر ملکه – مادر به اتفاق مهستان زنان فرمانروایی میکرد؛ اصل و نسب و توارث از آن زنان بود و هر طایفهای جانور – ایزد خود را داشت.
آکانها معتقد بودند که جهان زادهی ایزدبانوی قدرتمند ماه به نام ناگام است و همو بود که به آدمیان در هنگام زاده شدن، به واسطهی پرتاب پرتو ماه، روح بخشید. در اعصار گذشته، شاید در آغاز سدههای میانه، صحرانشینان پدرسالار سودان آکانها را واداشتند که آفرینندهای مذکر، آسمان ایزدی به نام ادمانکوما را بپذیرند؛ اما نتوانستند مشیت و اقتدار ناگام را از میان برند.
پس میانشان سازشی پدید آمد و به اسطورهای قایل شدند که بنا بر آن، ادمانکوما جهان را با پتک و قلم از مادهی ساکن پدید آورد و ناگام بدان حیات بخشید. این مهاجمان سودانی همچنین نیروهای هفتگانهی سیارات را که فرمانروای هفته بودند، میپرستیدند.
این باور خاستگاهی بابلی داشت (و از طریق یونان و روم تا شمال اروپا گسترش یافت؛ به همین سبب، نام ایزدان شرک – توئیستو، ودن، ثور و فریگ – هنوز در نام روزهای هفته: سهشنبه (Tuesday)، چهارشنبه (Wednesday)، پنجشنبه (Thursday) و جمعه (Friday) بازمانده است.)
این آیین فوقالعاده برای آکانها هفت ایزد جدید به وجود آورد و اسطورهی سازش یافتهای در پی داشت که هم ایزدان طایفه و هم هفت ایزد جدید را دو جنسی کرد. تا پایان سدهی چهارده مسیحی، در پی انقلاب اجتماعی، ادمانکوما سرنگون شد و یک ایزد – خورشید جهانی جای وی را گرفت و به این ترتیب، اسطوره تغییر کرد.
زمانی که ادمانکوما فرمانروا بود، قلمرو ملکه هنوز در اقتدار ملکه بود. پادشاه تنها همسر وی و نمایندهی ذکور ملکه – مادر مقتدر به شمار میرفت و عنوان «فرزند ماه» را داشت. او هر سال میمرد و به گونهی خدای کهتر باروری زنده میشد. اما با پیوستن تدریجی قلمروهای کوچک ملکهها به ایالت – شهرها، و پیوستن ایالت – شهرها به یک ملت پر جمعیت و ثروتمند، شهریار مقتدر یا پادشاه ایالت – شهر تشویق میشد که وامگیری آداب و رسوم بیگانه را بپذیرد.
او خود را هم «فرزند خورشید» و هم «فرزند ماه» میخواند و اقتداری نامحدود را در سر میپروراند. خورشید – که بنا به اسطورهی پیشین هر سپیدهدم از ناگام زاده میشد – اکنون همچون ایزدی جاودانی، مستقل از خویشکاری حیاتبخشی ماه پرستیده میشد.
هنگامی که آکانها اصل پدرسالاری را پذیرفتند، اسطورههای نوین پدیدار شدند و خورشیدپرستی رواج یافت؛ کمکم جانشینی را از طریق پدر دانستند، و مادران دیگر رؤسای روحانی خاندان به شمار نیامدند.
این نمونهی تاریخی بر کل اساطیر پیچیدهی مصر نیز صدق میکند. مصر ظاهراً از قلمروهای کوچک مادرسالار تحت فرمانروایی ملکههای ماه، به گونهی سلطنت خورشیدی فراعنهی پدرسالار تحول یافت. ایزدان شگفتانگیز جانورگونه که از آن طوایف رهبر مصب رود نیل بودند، به ایزد – شهرها تبدیل شدند؛ شهرها نیز تحت فرمانروایی شهریار بزرگ – که زمانی «فرزند ماه» بود و اکنون خود را فرزند رع، خدای خورشید، میدانست – درآمدند.
مخالفت فرمانروایان خودمختار شهرها با سلطهی خودکامهی فرعون در اسطورهای بدون تاریخ جلوه یافته است. در این اسطوره آمده است که رع چندان پیر و سست شد که حتی قادر به نگه داشتن دهانش نبود. ایزیس ایزدبانوی ماه، بر ضد او توطئه کرد و رع با وی چندان مقابله کرد که چشم برقآسا و صدمهزنندهی خویش را معطوف ابناء بشر کرد و هزاران تن را به هلاکت رساند.
با این حال، رع سر آن نداشت که سرزمین ناسپاسدار مصر را ترک کند. آنگاه هاثور، ایزدبانوی گاو که به رع وفادار بود، او را به گنبد آسمان فراز برد. این اسطوره بیتردید نشانگر مصالحهای است که دعوی مطلقگرایانهی شهریار بزرگ («فرزند ماه») را – که مورد حمایت همسرش قرار میگیرد – جزو حوزهی بیمرز نظریهی فلسفی (آیینی) بهشمار آورده است.
پس شهریار بر اورنگ نشست، اما به خاطر اهداف شایسته، یک بار دیگر تجسم ازیریس، همسر ایزیس، ایزدبانوی ماه، شد – ایزدی که هر سال میمرد و به گونهای ایزد کهتر باروری، حیات دوباره مییافت.
اسطورههای هندی بس پیچیدهاند و رهایی سترگ مادی و ریاضتهای سخت و تصورات خیالانگیز جهان ارواح را بازمینمایانند. با وجود این، عناصر مشترکی را میان این اساطیر و اساطیر اروپایی میتوان یافت؛ زیرا مهاجمان آریایی در هزارهی دوم پ.م. نظام دینی هر دو قاره را دگرگون کردند. مهاجمان، گلهداران صحراگرد بودند و در مقام آزادان (اشراف) جنگجو خود را به بومیان روستایی تحمیل کردند.
هزیود – از شاعران یونان باستان – اسطورهای دربارهی پهلوانان ماقبل آریایی «عصر نقره» روایت کرده است: «آفرینههایی ایزدی که خورندهی نان و تنها تابع مادران خویش بودند، پس عمری دراز یافتند و هرگز برای ایزدان قربانی نمیکردند و اصلاً نیازی نمیدیدند که با یکدیگر جنگ کنند.»
هزیود مسئله را به خوبی مطرح کرد و دریافت که جنگ در نخستین جوامع کشاورزی نادر بود و تنها پرستش ایزدبانوان رواج داشت. گلهداران، برعکس، جنگ را حرفهای میپنداشتند، شاید بدان روی که ورزایان بر گلههایشان مسلط بودند، چنان که قوچها بر گوسپندان چیرگی داشتند.
ورزا یا قوچ در نزد آنان نمایانگر آسمان خدای مذکر بود. همو بود که باران را به چراگاهها نازل میکرد و آنان امعاء و احشاء قربانیهایی را که نثار این خدا میکردند، به فال نیک میگرفتند و بخت نیک خویش را بدان مربوط میدانستند.
هنگامی که یکی از رؤسای قبیلهی مهاجم آریایی که بارانآوری بر عهدهآش بود، با کاهنهی ماه و ملکهی قبیلهی فتح شده ازدواج کرد، به ناگزیر اسطورهای نو پدید آمد که مردم را وامیداشت که ازدواج آسمانخدا با ماه را جشن بگیرند.
اما چون ایزدبانوی ماه در همه جا به عنوان ایزدی سهگانه پرستش میشد و سهگانه بودنش به سبب سه حالت ماه: هلال و بدر و محاق بود، این ایزد (آسمانخدا) را نیز سهگانه پنداشتند، که سه پیکر مکمل یکدیگر داشت.
همین حالت را در نخستین شهریار (افسانهای) اسپانیا، گریون دارای سه پیکر؛ سرنونوس سه سر، ایزد اهالی گل فرانسه؛ ایزدان سهگانهی ایرلندی، بریان، ایوچار، و ایوچاربا که با سه ملکهی صاحب ایرلند ازدواج کردند، میبینم.
سه ایزد مهاجم یونان، زئوس، پوزئیدون و هادس، که با یکدیگر برادر بودند و به رغم درگیری بسیاری که داشتند، با ایزدبانوی ماه که چهرهای سهگانه داشت و پیش از یونانیان پرستیده میشد، و چهرهی سهگانهاش به ترتیب، ملکهی آسمان، ملکهی دریا و ملکهی جهان زیرین خوانده میشد، ازدواج کردند.
افول قدرت دینی ملکه – مادر و مبارزهی دایمی ایزدبانوان را برای حفظ امتیازات ویژهی سلطنت خویش در اسطورههایی که هومر توصیف کرده است، میتوان باز یافت. از جمله این که چگونه زئوس با هرا بدرفتاری کرد و سخت او را آزرد. هرا نیز پیوسته بر ضد او دسیسه میچید.
زئوس در مقام ایزد تندر باز ماند، زیرا احساسات ملی یونانیان مانع آن گشت که او به شیوهی شرقی خدای خورشید اقتدار یابد. اما همتای ایرلندی وی، تندر خدایی چون داگدا سرانجام پیر شد و تاج و تخت را به فرزندش بودب سرخ، خدای جنگ، سپرد. در ایرلند جادوی بارانآوری – که در نزد یونانیان بسیار مهم بود – چندان اهمیتی نداشت.
یکی از قانونمندیهای رایج در اساطیر آن است که رویدادهای مربوط به ایزدان، جلوهی زمینی مییابد. خدا – پدری چون یو – تی (ایزد باستانی جید)، فرمانروای آسمانی در نزد چینیان پیش از انقلاب بود. او همانند پرومته، انسان را از گل آفریده بود.
همسرش، ملکه – مادر به شمار میرفت و دربار آنان درست به گونهی دربار شهریاران باستانی پکن تلقی میشد؛ با همان گماشتگان چون وزیران، سربازان و اعضاء بیشمار خاندان ایزدی، همچون خواهران، دختران، برادرزادگان و خواهرزادگان.
امپراتور چین سالانه دو بار برای یو – تی، ایزد ماه اوت در ناحیهی جید، قربانی میکرد: یکی به هنگام انقلاب شتوی (زمستانی) که روزها نخست دراز میشود و دیگری به هنگام اعتدال ربیعی (بهاری) که روزها درازتر از شب میشود؛ و این نشانگر آن است که ایزد مذکور زمانی خدای خورشید بوده است.
همچنین ارزش معنویی که به عدد ۷۲ دادهاند، نمایانگر آن است که این آیین میان پرستش ایزدبانوی ماه و خدای خورشید تعادلی پدید آورده بود. عدد ۷۲ به معنی ۳×۳ (=۹)، عدد رمزی ماه، ضرب در ۲×۲×۲ (=۸)، عدد رمزی خورشید است و در سراسر اروپا، آسیا و آفریقا نشان دهندهی اتحاد ایزدی خورشید و ماه بوده است.
به هر حال، محافظهکاری چینیان باعث شد که این ایزدان ملبس به جامهی دربار باستانی شدند و برای شکلهای نوینی که سلسلهی مهاجم منچوری برای آنان باز آورده بود، بهایی قایل نشدند.
در آفریقای غربی، هرگاه که ملکه – مادر یا پادشاه، گماشتهی جدیدی را در دربار منصوب میکرد، بیدرنگ فرمان میداد همین امر در سلطنت آسمانی ایزدان نیز روی دهد. چنین کاری در چین نیز به احتمال رواج داشت.
اگر این اصل در مورد اساطیر یونان هم صدق کند، به طور منطقی میتوان نتیجه گرفت که ماجرای ازدواج هراکلس ترونتی با هبه، دختر هرا، و انتصاب او به عنوان باربر آسمانی زئوس، یادآور انتصاب یکی از شاهزادگان ترونتی در مقام وزیر دربار شهریار بزرگ میسنا، در پی ازدواج با دختر ملکهی او، کاهنهی بزرگ آرگوس، است.
محتملاً انتصاب گانیمد، فرزند یکی از پادشاهان نخستین تروا و جامدار زئوس، در بر دارندهی همین معنی بود. زئوس در این حالت به احتمال بسیار همانند پادشاه حتّی (هیتیایی) ساکن در حتوساس بود.
بنابراین، اسطوره عبارت از ثبت نمایشوار و کوتاه موضوعاتی چون تاخت و تازها، مهاجرتها، دگرگونیهای سلسلههای شهریاری، پذیرش آیینهای بیگانه و اصلاحات اجتماعی است.
هنگامی که یونانیان برای نخستین بار نان را میشناختند – در حالی که در این سرزمین تا آن زمان تنها لوبیا، دانههای خشخاش، میوهی بلوط و ریشههای نرگس سفید را میشناختند – اسطورهی دمتر و تریپتولموس قداست یافت؛ همین رویداد در ویلز اسطورهای پدید آورد دربارهی «باشندهی سپید و کهن»، ایزدبانوی کشت که با هدایایی چون غله، زنبور عسل و فرزند خود گرداگرد سرزمین خویش میگشت؛ زیرا بومیان کشاورزی، پرورش خوک و نبور عسل را از همین فوج مهاجمان دوران نوسنگی آموختند. اسطورههای دیگری نیز بعدها پیرامون پیدایش شراب قداست یافت.
بررسی درست اسطوره نیازمند بار گرانی از دانش پیچیدهی جغرافیایی، تاریخی و انسانشناختی است؛ همچنین آشنایی با خواص گیاهان و درختان، و عادات پرندگان و جانوران وحشی لازمهی این کار خواهد بود.
بنابراین، یک تندیس سنگی از آمریکای مرکزی، وزغایزدی که پشت قارچ نشسته، برای اسطورهشناسانی که رابطهی جهانی وزغها را با قارچهای سمی بررسی نکرده یا دربارهی ایزد مکزیکی قارچ، پشتیبان آیینی مکاشفهوار چیزی نشنیده بودند، کمتر شناخته شده است. زیرا عامل سمی همانند غدد عرق وزغهای ترسناک، نوعی دارو بود که اوهام باشکوه شهریاری آسمانی را بهوجود میآورد.
اسطورهها افسونگراند و به آسانی باعث سوء تعبیر میشوند. خوانندگان اسطوره ممکن است به تصویر ملکه مایا و رؤیای پیش از زایش بودا که با جامهی مبدل خویش همچون فیلبچهای سپید و فریبنده فرود میآید، بخندند – چون بودا به گونهای به نظر میرسد که گویی میخواهد ملکه مایا را خرد و خمیر سازد – در حالی که «بیدرنگ کل طبیعت شادی کند، درختان شکوفا گردند و آلات موسیقی نغمه سر دهند.»
در کشورهای انگلیسی زبان، «فیل سپید» نه تنها چیزی بیفایده است و طرفداری ندارد، بلکه به دست آوردن آن نیز گران تمام میشود؛ پس تصویر مذکور در این کشورها ممکن است باعث سوء تعبیر شود، بدین گونه که پریشانی شدید ملکه را در چشمانداز زایش فرزند مینمایاند.
با این حال، در هند، فیل نماد شهریاری است – ایندره، ایزد بزرگ، بر فیلی سوار است – و پیلان سپید (که در واقع، سپید مو نیستند، بلکه پیلانی هستند که از نوعی بیماری پوستی رنج میبرند) ویژهی خورشیداند، چنان که در نزد یونانیان باستان، اسبان سفید و در نزد کاهنان بریتانیایی، ورزاهای سپید اینگونه بودند.
از این گذشته، فیل نماد هوش نیز بود و نویسندگان هندی به طور سنتی گنشا، ایزد فیل، را به عنوان پشتیبان خود میستایند و چنین پندارند که همو راوی حماسهی مهابهاراته بوده است.
همچنین در فرهنگ انگلیسی، صدف گوش ماهی هم به آشپزی و هم به زایران سدههای میانه که از زیارت محراب مقدس بازمیگردند، مربوط است؛ اما آفرودیت، ایزدبانوی عشق در اساطیر یونان، در سفرهای دریایی خویش از صدف کمک گرفت، زیرا دو کپهی صدف چندان محکم به یکدیگر گره خوردهاند که نماد عشق شهوانی و جسمانی است.
این گره خوردگی صدف جزء اساسی مهر داروها (شربتهای عشقانگیز) در اعصار باستانی است. گل نیلوفر آبی ویژهی بودا و اُزیریس دارای پنج گلبرگ است که نماد چهار عضو بدن و سر، پنج حس، پنجهی دست و پا، و همانند هرم، دارای چهار نقطهی قطبی و یک سمتالرأس است و معانی دیگر آن بینهایت است، چه اسطورهها به ندرت سادهاند و هرگز قابل اعتماد نیستند.
بیشتر بخوانید: اسطورههای بینالنهرینی | اسطورهی آفرینش بابلی | آفریقا، افسانههای آفرینش