پس از اعتراف «چورلی» و «باوئر»، در سال بعد هم «حلقههای کشتزار» در انگلستان و نقاط مختلفی در سراسر دنیا ظاهر شدند. برخی در بحث و جدل با هنرمندان یا هذلکنندهها بودند. اما پس از مطالعه روی نمونههای خاک و الگوی پراکندگی لایهها در مزارع موردنظر، محققین اعلام کردند که این طراحیها نمیتواند کار انسان بوده باشد.
سوزان تیلور: در این پدیدهی شناخته شده به عنوان معمای «حلقههای کشتزار»، در حالی که نمیتوانیم تأیید کنیم کار انسان است. جهت خواب این طراحیها بسیار زیبا است. جهت خواب طبقات خوشهها، مثل این است که میلیونها فرش اینجا پهن شده و ساقههای گندم را خوابانده است؛ درست به موازات هم. فقط دیدن آن به اندازهی کافی جذاب هست. وقتی این کار را انسان انجام میدهد، کار بسیار نامنظم و نامرتب به نظر میرسد، چون آنها از ابزار مشابهی استفاده نمیکنند. این کار را دستی انجام میدهند، که نمیگذارد خوشهها به زیبایی روی هم بخوابند.
در سال ۱۹۹۱ دکتر «ویلیام لونگوود» (Dr. William Levengood) متخصص فیزیک، با تئوری جدیدی قدم جلو نهاد. پس از گذشت ده سال مطالعه روی مناطق «حلقههای کشتزار» و نمونهبرداری از این مناطق، او اعلام کرد که این دوایر با یک سیستم انرژی ترکیبی ایجاد شدهاند. او آن را «گرباد سوزنی پلاسما» (Spinning Plasma Vortex) نامید؛ که از جایی مرتفع در اتمسفر شلیک میشوند.
لیندا مولتون هاو: دکتر «لونگوود» تا حالا بیشتر از ۳۵۰ نمونه از «حلقههای کشتزار» را مورد بررسی قرار داده است. حالا اگر «لونگوود» اینجا پیش من نشسته بود، میگفت: تنها کاری که من میتوانم انجام دهم این است که تو را از خوشهها بالاتر ببرم، اما نمیتوانم بگویم چه چیزی منشأ ارسال این پلاسمای سوزنی بوده است. این هنوز هم یک معمای بزرگ است.
سوزان تیلور: مسایل غیرمعمولی که در داخل «حلقههای کشتزار» اتفاق میافتد در واقع اشاره بر این دارد که شما در دایرهای خالص هستید. چون حقیقتاً عجیبترین چیزها اتفاق میافتند. باطریها کار نمیکنند، باطریهای کاملاً نو. چون مردم با دوربین به آنجا میروند. حتی تلفنهای همراه هم کار نمیکنند.
دکتر توماس بلارد: کسانی بودهاند که شروع به خواندن پیامهایی مختلف در این دوایر کردهاند. چون نوعی مفهوم دیجیتال در اینجا وجود دارد که میتوانید آن را بخوانید. نوعی علم عدد و پیغام به این شکل در اینجا وجود دارد. مردم واقعاً چیزهایی در اینجا میخوانند.
سوزان تیلور: هیچ راهی برای این که بفهمیم چه کسی یا چه چیزی اینها را ارسال کرده وجود ندارد. ما فقط تخیل علمی داریم که میگوید چیزی به ملاقات ما میآید. بنا بر این ما فقط باید دربارهی این که از کجا ممکن است بیاید فکر کنیم. باید منتظر بمانیم تا منبع این اشکال هر چه که هست خودش را به ما معرفی کند.
لیندا مولتون هاو: آیا ما با مسافران زمان طرف هستیم؟ آیا با نیروهایی الهی از ابعاد دیگری از فضا که نمیتوانیم درک کنیم مواجه هستیم؟ آیا با هوش خردمندی مواجه هستیم که حتی در کهکشان ما هم نیست و در نقطهی دیگری در فضا قرار دارد؟ و آیا این نوعی وسیلهی ارتباطی است؟ این گفتگو هر چه جلوتر میرود، پیچیدهتر و پیچیدهتر میشود.
سوزان تیلور: این دوایر به نظر من نوعی تماس هستند. ما مورد تماس واقع شدهایم. فقط با جسمی روبرو نیستیم که دستش را بفشاریم. فقط شواهدی داریم که این جسم یا اجسام برای ما به جای گذاشتهاند. من کاملاً قانع شدهام که این دوایر نشانهی یک حیات هوشمند هستند. این یک هوش است که ما را بمباران میکند. اشاره میکند، دست تکان میدهد.
این دوایر مرموز، پیغام هستند؟ یا هشدار؟ آیا ممکن است منظور دیگری در خود نهفته داشته باشند؟ آیا ممکن است رد پاهایی از آینده باشند که ما را به آخر خط سرنوشتمان در آینده راهنمایی میکنند؟ یا شاید نشانههای باستانی هستند که راه ما را به نقطهی پایانمان نشان میدهند؟
«بلیز» (Belize) در آمریکای مرکزی. در سال ۱۹۲۴ مکتشف بریتانیایی «فردریک میشل هجز» (Frederick Mitchell-Hedges) به همراه دخترش «آنا» (Anna) به این نقطه سفر کرد تا خرابههای شهر باستانی «مایا»ها، «لوبانتون» (Lubaantun) را جستجو کند. در یک بعدازظهر، «آنا» به امید دیدن اقیانوس به قلهی هرم ناهموار رفت.
بیل هومن: سر ظهر بود و او رفته بود روی رأس هرم. شکلی که خورشید میتابید و نوع جابجایی سنگها و تنها یک نقطهی باز که شعاع خورشید از آن وارد هرم میشد و رأس هرم را گرم میکرد. در این موقع او با هیجان به طرف پایین دوید و گفت: «یک نفر با چراققوه درون هرم هست.»
پدر «آنا» و دیگران بزرگتر از آن بودند که از محفظهی باز هرم وارد شوند. بنا بر این طنابی به دور «آنا» بستند و او را به داخل حفره فرستادند. وقتی برگشت، یک جمجمه کریستال عجیب در دست داشت. در جستجوی بعدی، یک «استخوان فَک» که با جمجمه قفل میشد هم کشف شد. هر دو قطعهی اسکلت روی هم ۱۱ پاوند و هفت اونس وزن داشت. و به نظر میرسید که با یک نوع سنگ کریستال تراشیده شده باشد.
فیلیپ کوپنز: این تنها جمجمه کریستال است که تقریباً کاملاً شکل جمجمهی انسان است. تنها جمجمه کریستالی که فَک تفکیک شده دارد. و وقتی میگویم: تقریباً بینقص، به خاطر یک قطعهی گم شده از جمجمه است که در شکاف جمجمه قرار میگیرد. این جمجمه واقعاً بینقص است. بنا بر این به نوعی نشان میدهد که با وجود این که یک جمجمهی کریستال انسان است، آنها که این اسکلت را تراشیدهاند، به نوعی انگار که حس میکردهاند این موجود هنوز متولد نشده است. به طریقی به شکلی بینقص خلق شده است.
ظهور جمجمه یک تأثیر ناگهانی در مردم بومی منطقه ایجاد کرد.
بیل هومن: وقتی بومیها آن را دیدند، انگار که خدایشان برگشته باشد. شروع به گریه کردند و زمین را بوسیدند و کارهایی از این قبیل. فوقالعاده هیجانزده بودند. وقتی «میشل هجز» این منظره را دید، آن را به راهب اعظم سپرد، و آنها هم آن را در یک مکان خاص گذاشتند و بیست و چهار ساعته در اطرافش شمع روشن کردند.
بزرگان قبیله بر این باور هستند که در زمانهای کهن سیزده اسکلت کریستال در مکانهایی مخفی در سراسر دنیا دفن شده است. اخیراً بر اساس آمار، هفت عدد از آنها کشف شده است. چهار عدد از آنها در مجموعهای خصوصی قرار دارند و سه تای دیگر هر کدام در موزهی بریتانیا «اسمیسونیان» (Smithsonian) و موزهی «کی برَنلی» (Quai Branly) در پاریس قرار دارند. و همه مرکز توجه مشتاقان آزمایش، بررسی و حتی پرستش بودهاند.
شری ویتفیلد: بسیاری از بومیها و مردم دیگری که با جمجمههای کریستال کار کردهاند میگویند که جمجمه محتوی کوارتز بسیار خالص و بخصوص خود جمجمهها بالاترین فرکانس ممکن انرژی را در یک سطح فیزیکی دارند. بنابراین بسیاری از مردم بومی آنها را به نوعی میپرستند و یا از آنها مراقبت میکنند؛ چون میدانند یا حس میکنند که آنها بالاترین انرژی ممکن بر روی سطح زمین را دارند.
اما منشأ اصلی این جمجمههای کریستال از کجاست؟ از زمان کشف جمجمهها، دانشمندان معین کردهاند که دو جمجمهی موزهی بریتانیا و «کی برَنلی» مجسمههای معتبر کلمبیای باستان نیستند. آیا جمجمهی «میشل هجز» هم تقلبی بود؟ در سال ۱۹۶۰ این مجسمه توسط کمپانی «فرنک دورلند» (Frank Dorland) و «هیولت پاکارد» (Hewlett-Packard) مورد آزمایشات دقیقی قرار گرفت.
بیل هومن: آنها بهترین امکاناتی را که داشتند به کار گرفتند و نتوانستند هیچ علامتی روی آن پیدا کنند. به جز در قسمت «فَک» و من فکر میکنم کمی هم دور چشمها، تنها جاهایی بود که جای ابزار دیده میشد. در همین حال «هیولت پاکارد» متوجه شد که دمای آن در سرما و گرما همیشه یکنواخت میماند. کندهکاریهایی بر خلاف خطوط کریستال وجود داشت. اگر کسی میخواست این کار را انجام دهد، باعث شکستن آن به هزاران تکه میشد. این قطعه از عیار بالایی از کریستال الکترونیکی ساخته شده بود و آنها مطمئن نیستند دقیقاً از کجا آمده است.
فیلیپ کوپنز: از نظر محافل علمی، جمجمههای کریستالی ساختاری مدرن دارند. این به معنای آن است که کسی از چرخ استفاده کرده و آنها را اینگونه پدید آورده است. و این همان اختلاف بزرگیست که بین محافل علمی و محققین نهایی مثل خود من وجود دارد که احساس میکنم محافل علمی از همهی شواهد بهره نمیگیرند تا به نتیجه برسند. خلاصه بگویم، که محافل علمی در این نتیجهگیری در اشتباه هستند.
آیا این جمجمهها واقعاً ساختههای باستانی هستند؟ اگر نیستند، چه کسی، یا چه چیزی آنها را تراشیده است؟
دیوید چیلدرس: جمجمههای کریستال، بر اساس روایات قطعی، البته که ساختههای فرازمینی هستند. حتی بعضی فکر میکنند که آنها در سیارهی دیگری ساخته شدهاند.
شری ویتفیلد: من فکر میکنم ارتباطی بین جمجمههای کریستال و موجودات فرازمینی وجود دارد. اما نه دقیقاً به آن معنا که آنها دقیقاً به دست فرازمینیها تراشیده شده باشند. به من گفته شده که آنها توسط انسان، اما مشخصاً برای نگهداری از مدارک به جا مانده از تمدن فرازمینیها تولید شدهاند.
آیا ممکن است که نوعی اطلاعات رمزگذاری شده در درون این جمجمهها وجود داشته باشد؟ و اگر هست، چگونه میتوان آنها را بازیابی کرد؟
شری ویتفیلد: افسانهای هست که میگوید اینها ۱۳ جمجمه بودهاند، که وقتی هر ۱۳ تا با هم باشند اتفاقی مهم در دنیا میافتد.
جورجیو سوکالوس: این افسانه میگوید که ۱۲ دنیای دیگر آن بیرون هست. کراتی که محل سکونت موجودات هوشمند هستند. حالا ما به این مجموعه متعلق هستیم، به کرات دیگر. و سیارهی ما، یعنی زمین، موسوم به «سیارهی بچهها» است. همین طور گفته میشود که این ۱۳ جمجمه که روی زمین هستند، هر کدام توسط یکی از این ۱۲ کرهی دیگر به اینجا آورده شدهاند؛ و سیزدهمین جمجمه، همان است که ظاهراً حاوی کل اطلاعات همهی ۱۲ دنیای دیگر است.
دیوید چیلدرس: در هر جمجمهی کریستال اطلاعاتی جمعآوری شده است، و در واقع «آی.بی.ام» هم این را نشان داده که این کریستال کوارتز میتواند میلیونها گیگابایت اطلاعات را در خود ذخیره کند. در حقیقت، هر جمجمهی کریستال کوارتز، میتواند اطلاعاتی بسیار بیشتر از هر کامپیوتری که ما در حال حاضر داریم در خودش ذخیره کند. حالا وقتی این جمجمههای کریستال در یک جا جمع میشوند، شروع به تبادل اطلاعات میکنند، و در نهایت دانش و اطلاعات عالیتر و فشردهای ایجاد میشود و به دست می آید. و این همان افسانهی جمجمههای کریستال است.
اما آن گونه که نظریهپردازان فضانوردان باستانی مدعی هستند، چرا باید بازدیدکنندگان بیگانه بخواهند جمجمههای کریستال را به «مایا» بدهند؟ به چه منظوری؟
فیلیپ کوپنز: این جمجمه برای «مایا»ها بسیار اساسی است. وقتی شما به اطراف بناهای «مایا»ها نگاهی میاندازید، تقریباً همه جا این جمجمهها را میبینید. در بعضی از یادداشتهای تقویمشان از آنها استفاده کردهاند.
و این تقویم «مایا»ها است که وقتی صحبت از امکان مبارزهی نهایی (آرماگدون) (Armageddon) به میان میآید، مردم به آن استناد میکنند. آیا جمجمهها به شکلی به این ماجرا مربوط هستند؟ حاملین فعلی جمجمهی «میشل هجز» این طور فکر میکنند.
بیل هومن: ما فقط مدت زمان کوتاهی با ۲۰۱۲ فاصله داریم. همه جور اتفاقات مختلف حادث میشوند؛ جنگها و بسیاری اتفاقات دیگر. و من فکر میکنم که جمجمهها در حال قدم گذاشتن در مسیری هستند که کاری را که برای آن ساخته شدهاند را به انجام برسانند.
اما آیا این جمجمهها گلولهای هستند که کار دورهای نوین را تمام میکنند؟ یا این که آنها به سادگی به عنوان ابزاری برای برخی از فرازمینیهایی هوشمند مورد استفاده هستند تا انسان را به مرحلهی بعدی تکاملاش سوق دهند؟ اگر این طور است، آیا این موجود هوشمند در حال تماشا و انتظار کشیدن برای زمان مناسب است؟ و دقیقاً از کجا در حال نظارهی ما است؟ اگر موجودات فضایی حقیقتاً در جهان وجود داشته باشند؟ کجای جهان هستند؟ این پرسشی بود که برای «انریکو فرمی» (Enrico Fermi) یکی از پیشگامان علم در قرن بیستم شکل گرفت.
دکتر پائول دیویس: مدت کوتاهی پس از جنگ جهانی دوم، فیزیکدان مشهور «انریکو فرمی» که در «پروژه منهتن» (Manhattan Project) حضور داشت تا بمب اتمی را تولید کند، در «لوس آلاموس» (Los Alamos) با بعضی از دوستانش دربارهی گزارشهایی از بشقابپرندهها صحبت میکرد. و «فرمی» ناگهان گفت که: اما این موجودات فضایی هوشمند کجا هستند؟ و او به سادگی به این نکته اشاره کرد که اگر در نقطهای در کهکشان، تمدنی وجود داشته باشد که حدود یکصد میلیون سال پیش شکل گرفتهاند، پس حتماً به اندازهی کافی زمان داشتهاند که در سراسر کهکشان پراکنده شوند.
دکتر جان بال: «فرمی» گفت: واقعاً اگر همهی این تمدنها و کرات آن بیرون باشند، پس موجوداتش کجا هستند؟
همان طور که ضد و نقیضهای «فرمی» مورد توجه قرار میگرفت، تلاشی نیز در جهت توضیح عدم وجود شواهد لازم برای بیگانگان با وجود احتمال ریاضی وجود داشتن آنها، انجام می شد.
دکتر رابرت کارگیل: تا این لحظه، یعنی دوران مدرن، هیچ محقق معتبری، هیچ دانشمند معتبری، به هیچ یک از شواهدی که مشتاقان بیگانگان باستنی با دیدنشان قدم جلو میگذارند و میگویند: «بله، اینها شواهد بیگانگان باستانی است» نگاهی نینداختهاند. هیچ محقق معتبری چنین کاری نمیکند.
دکتر مایکل کرو: علاوه بر این، کل این پروژه، یعنی پروژهی جستجو برای موجودات فضایی هوشمند که نزدیک به ۵۰ سال است که در جریان است؛ این حقیقت که ما هیچ سند رادیوتلسکوپی از موجودات فضایی پیدا نکردهایم بسیار با گفتهی «فرمی» هماهنگ است که اگر آنها آن بیرون هستند، چرا ما خبری از آنها نداریم؟ و به نظر هم میرسد که قرار نیست خبری از آنها به دستمان برسد.
اما در سال ۱۹۶۰ پروفسور ستارهشناس «ام.آی.تی»، «جان بال» (John Ball) برداشت «فرمی» را با فرضیهی بحثبرانگیز خودش پاسخ داد: «فرضیه باغوحش» (The Zoo Hypothesis).
دکتر جان بال: فرضیهی باغوحش میگوید که ما در یک باغوحش یا سرزمین وحشی هستیم که ضرورتاً تنها در آن رها شدهایم و عمداً هم تنها رها شدهایم تا به روش خودمان تکامل پیدا کنیم؛ به هزینهی خودمان.
دکتر مایکل کرو: موجودات فضایی ما را روی زمین کشف کردند، اما ترجیح دادند خودشان به اینجا نیایند و به جای آن مراقب ما باشند؛ همان طور که ما حیوانات را در باغوحش تماشا میکنیم. آنها به خودشان گفتهاند: روی این زمینیها مطالعاتی انجام میدهیم و ببینیم اینها چه موجوداتی هستند.
دکتر جان بال: حالا چرا باید اینها چنین کاری کرده باشند؟ خُب، اگر ما از یک طرف چیزی که آنها میخواهند را نداشته باشیم، که این کاملاً یک حقیقت است؛ و از طرف دیگر ما نمیتوانیم در هر چه که آنها انجام میدهند دخالت کنیم، که این هم کاملاً واقعیت دارد. آنها آن بیرون هستند و کار خودشان را میکنند. آنها کاری به کار ما ندارند. ما هم به اندازهی کافی باهوش نیستیم تا آنچه را که آنها میکنند استراق سمع کنیم.
لیندا مولتون هاو: این مخمصهای است که ما در آن گرفتار هستیم. چیزی هست که از آن بالا به این پایین نگاه میکند و ما را زیر نظر دارد. ما در یک ظرف آزمایشگاهی هستیم و نمیتوانیم به اندازهی کافی دور برویم تا ببینیم پشت آن دوربینهای میکروسکوپی چه هست.
اگر بیگانگان همین حالا در حال نظارهی ما هستند، آنها کجا هستند؟ برخی بر این باورند که آنها جایی در فضا مستقر هستند که ما آن را «نقاط لاگرانژ» (Lagrange points) مینامیم؛ که از ریاضیدان و فضانوردی به نام «جوزف لاگرانژ» (Joseph Lagrange) گرفته شده، که این فضاها را در سال ۱۷۷۲ کشف کرد و پنج نقطه از آنها در فاصلهی خورشید، زمین و ماه وجود دارد.
دکتر سارا سیگر: نقاط «لاگرانژ» نقاطی بین دو جرم هستند که فشار آنها در این نقاط مساوی میشود. یک الاکلنگ را تصور کنید، وقتی که یک سنگینوزن و یک سبکوزن را روی آن دارید، یک نقطهی تعادل روی آن وجود دارد، و این همان نقطهی «لاگرانژ» است.
دکتر پائول دیویس: نقاط «لاگرانژ» جایی هستند که ما بعضی از ماهوارههایمان را در آنها مستقر میکنیم. و اینها نقاطی در فضا هستند که اگر بخواهید میتوانید برای میلیونها سال همانجا بمانید، بدون این که نگران جابجا شدن باشید. اگر به هر جای دیگری در منظومهی خورشیدی بروید، در این صورت به دلیل این که باید فاصلهتان را با زمین و مدار آن با خورشید حفظ کنید، ناچار خواهید بود که دایماً موقعیت خودتان را تغییر بدهید.
دکتر سارا سیگر: بنابراین از نقاط «لاگرانژ» به عنوان مکانهایی یاد میشود که فضاپیما میتواند در آن مخفی شود. چون شما نیاز ندارید کار زیادی انجام دهید تا در همان نقطه بمانید. در نقطهی تعادل هستید و به طور یکسانی فقط جابجا میشوید.
جورجیو سوکالوس: اگر موجودات فضایی هرگز ما را در منظومهی خورشیدی ملاقات نکرده باشند، احتمالاً باید در این نقاط بخصوص قرار گرفته باشند؛ برای مشاهدهی ما، ضبط کردن ما و این که ما چه هستیم. این چیزی نیست که نظریهی فضانوردان باستان مدعی آن باشد، این خود پروفسورهای دانشگاهها و فیزیکدانهای فضایی هستند که این نظریه را ارایه دادهاند.
برخی معتقدند که دلیل دیگری مبنی بر این که موجودات بیگانه هنوز خود را آشکار نکردهاند این است که هنوز ما را لایق نمیدانند. این نظریه بر اساس «فرضیه جنگل» (Jungle Hypothesis) «جان بال» (John Ball) شکل گرفته است.
دکتر جان بال: فرضیهی جنگل فقط به این معناست که اگر شما حیواناتی داشته باشید، مثلاً مورچه، که در جنگل زندگی میکند، هر چند تا که باشند، شانس این که آنها یک انسان ببینند بسیار کم است. نه به خاطر این که ما در جایی پنهان شدهایم، بلکه به خاطر این که ما دلیلی نداریم که به جنگل برویم و پا روی لانهی مورچهها بگذاریم. بنابراین، این نظریه میگوید که احتمالاً در مقایسه با موجودات فضایی پیشرفته، ما مثل لانهی مورچه هستیم نسبت به انسانها. و این واقعیت که ما هرگز تا به حال هیچ موجود فضایی ندیدهایم میتواند این باشد که ما چیزی نداریم که آنها بخواهند.
لیندا مولتون هاو: ما میتوانیم دستهای موجودی را بفشاریم که ممکن است برای هزاران و یا میلیونها سال به این سیاره آمد و رفت داشته است و فاصلهی خود را طی دوران اخیر، به دلایلی ناشناخته، با انسان حفظ کرده است. شاید منتظر ماست تا بالاخره بالغ شویم.
دکتر مایکل کرو: یکی از چیزهایی که با قاطعیت میتوان گفت این است که اگر آنها هرگز با ما تماسی برقرار نکنند، نه تنها برتر از ما خواهند بود، بلکه در واقع فوقبرتر از ما خواهند بود. آنها آن طور که ما هستیم مبتدی نیستند، آنها بسیار پیشرفتهتر از آنچه که ما هستیم خواهند بود.
هر دو ایدهی «جنگل» و «باغوحش» میگویند که موجودات بیگانه ما را نظاره میکنند. اما آیا برای همیشه فاصلهی خود را حفظ خواهند کرد؟ اما اگر این گونه نباشد چه؟ اگر مأموریت آنها این بوده که تمدن ما را به تکامل برسانند، به شکلی که پدیدهی «کشف» متوقف شود، چه؟ اگر این طور است، آیا ممکن است که همین حالا در حال همراهی با ما باشند؟ بر اساس تئوری فضانوردان باستانی، بیگانگان فضایی ممکن است به دلایل بسیاری به زمین آمده باشند، حفاری، ازدیاد نسل، فتح یا به سادگی، تنها برای کشف اینجا؟
دکتر متئو دود: مطمئناً ما میخواهیم از اینجا خارج شویم و دربارهی چیزهایی که از آنها خبر نداریم اطلاع به دست بیاوریم. ماه را میبینیم و میخواهیم برویم آن بالا به ماه و دربارهی آن بدانیم. مریخ را میبینیم و میخواهیم به آنجا برویم. میخواهیم به ژوپیتر برویم، روباتهایمان را میفرستیم. بنابراین اگر فضاییها چیزی مثل ما باشند، احتمالاً انگیزههایی مشابه ما خواهند داشت. میخواهند تنها بروند و یاد بگیرند.
جورجیو سوکالوس: همان طور که ما کنجکاوی نشان میدهیم، موجودات دیگری هم آن بیرون و با همین خصایص هستند. خودپسندی زیادی خواهد بود اگر ما فکر کنیم که در این منظومه تنها هستیم. این خیلی غمانگیز است که بگوییم ما تنها موجودات هوشمندی هستیم که میخواهیم برویم بیرون و کشف کنیم.
اما در حالی که سفرهای خود ما به فضا کوتاه و اکتشافی بوده است، آیا سایر موجوداتی که میلیونها مایل سفر میکنند و به زمین میآیند، اینجا ماندهاند؟ اگر ماندهاند، آیا هنوز هم با ما هستند؟
دیوید چیلدرس: بسیاری از نظریهپردازان فضانوردان باستانی فکر میکنند که همهی اینها در گذشته اتفاق افتاده و موجودات فضایی به اینجا آمدهاند و کارهایی را انجام دادهاند و بعد از آن به سیارهی خودشان برگشتهاند. اما شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد این موجودات فضایی که ممکن است در گذشته به اینجا آمده باشند، هرگز اینجا را ترک نکرده باشند. ایستگاههایی در نقاطی در کف اقیانوسها یا درون کوهها دارند. در آمریکای جنوبی باورهای بسیار محکمی هست که بسیاری از این «یو.اف.او»ها از دریاچهها و از زیر آب بیرون میآیند. دریاچهی «تیتیکاکا» (Titicaca) و دریاچههای دیگر در بولیویا و پرو و سایر مناطق در جنوب آمریکا، نوعی ایستگاههای زیرآبی که به آنها مربوط هستند دارند.
اگر بیگانگان به سیارهی ما میآمدهاند، جای شک است که در راه آمدن به اینجا در ماه توقف کرده باشند. خود ماه نوعی چشم در آسمان است. «ناسا» میگوید که ماه احتمالاً توخالی است. در طی مأموریت «آپولو» (Apollo)، قسمتی از فضاپیمای فرماندهی با ماه تصادم کرد و ماه برای ساعتها مثل یک ناقوس زنگ میزد. حفرههایی در ماه هستند که هیچ روزنهای به بیرون ندارند، و بعضی از محققین بر این باورند که این کوههای بدون حفره، ورودیهای ماه هستند. معماهای ماه هر قدر که ما بیشتر دربارهی آن میفهمیم، عجیبتر و عجیبتر میشوند. آیا ماه در واقع از یک منظومهی دیگر به اینجا آورده شده و روی مدار زمین ما قرار داده شده است؟ زیستشناسان میگویند که زندگی بر روی زمین بدون ماه ممکن نمیشد. دلیل آن هم این است که ماه جریان جزر و مد را ایجاد میکند، و بدون جزر و مد و این حرکت ریتمیک اقیانوسها، زندگی هرگز روی زمین شروع نمیشد. از نظر من، شاهد ما همان بالا است. ماه سفینهی فضایی غولپیکری است که به دور مدار زمین در گردش است و توسط موجودات فضایی اشغال شده است. از بسیاری جهات، شبیه به نظریهی ستارهی مرگ «جورج لوکاس» (George Lucas) در فیلم «جنگ ستارگان» (Star Wars) است. جایی که آنها سازهای شبیه ماه میسازند که توانایی نابود کردن یک سیاره را دارد.
اما اگر موجودات بیگانه از ماه به عنوان نوعی ماهواره برای مشاهدهی زمین استفاده میکنند، دلیل آن چیست؟ چه منظوری در آن نهفته است؟ و راه اثبات آن چیست؟
نانسی رد استار: آنها میخواهند رشد ما را ببینند. آنها مدیران بزرگی هستند. موجوداتی قدرتمند. آنها خیلی بزرگ هستند. ما هم هستیم. و نیازمند آن هستیم که به پتانسیلهای خودمان برسیم. واقعاً نیاز هست که به خاطر همه مردم، ما به پتانسیلهای خود برسیم.
لیندا مولتون هاو: امروزه، همچنان طوری زندگی میکنیم که انگار در این جهان تنها هستیم. در حالی که صدها و هزاران نفر اجسام غیرمعمولی را در آسمان میبینند که از ۵۰۰۰ سال پیش هم میدیدهاند. بر اساس این ایده که بیگانگان باستانی بالاخره این دایره را در قرن ۲۱ کامل میکنند، بیایید فشار بیاوریم تا پرده از حقیقتی برداریم که دولتهای جهان آنها را در قرن بیستم توقیف کردهاند. این واقعاً کنایهآمیز است.
تئوریهای بسیار گوناگون و ناسازگاری در ارتباط با ایدهی فضانوردان بیگانهای که برای قرنها به زمین آمدهاند وجود دارد. اما احتمالاً اثبات آن در مشخصترین مکان ممکن قرار گرفته است؛ درون خود ما.
اریک ون دانیکن: جایی در ژنهای ما کدهایی ثبت شدهاند که میگویند موجودات فضایی هزاران سال پیش اینجا بودهاند. و زمان معینی طول میکشد تا این پیام برای ما گشوده شود؛ شاید در مغز ما.
جورج نوری: من باور نمیکنم که موجودات فضایی، «ای.تی»ها یا فضانوردان باستانی حقلهی گمشدهی ما باشند. من فکر میکنم آنچه که آنها به خوبی میتوانند باشند این است که آغاز این زنجیره بوده باشند. حلقهای که به نهایی شدن ژنتیک انسان کمک کرد. حلقهای که استارت تمدن ما به شکلی که امروز هستیم بود. این بسیار محتمل است که آنها به اینجا آمدهاند و موجوداتی دیده باشند و بعد هم گفته باشند که: «میدونی چیه؟ ما این فتیله را روشن میکنیم. شاید ده میلیون سال دیگر طول بکشد تا این موجود باهوش و پراستعداد شود» پس آنها ما را ایجاد کردند و حالا ما باهوش و با استعداد هستیم؛ این طور نیست؟
پایان
این مقاله در ۳ قسمت تهیه شده است: | قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم |
اسامی و عناوین مشارکت کنندگان در این مقاله
– دکتر آرتور دی. هورن (نویسنده: ریشههای فرازمینی بشریت)
– دکتر بیل برنز (نویسنده / محقق یو.اف.او)
– بیل هومن (مستحفظ جمجمه کریستال میچز هچز)
– دیوید چیلدرس (نویسنده: تکنولوژی خدایان)
– اریک ون دانیکن (نویسنده: ارابه خدایان؟)
– جورج نوری (مجری رادیو ساحل به ساحل)
– جورجیو ای. سوکالوس (ناشر مجله عصر افسانهای)
– دکتر جان ای. بال (اخترشناس رادیویی رصدخانه هیستک ام.آی.تی)
– دکتر جاناتان یانگ (مؤسس و سرپرست بایگانی اسناد جوزف کمپل)
– لیندا مولتون هاو (نویسنده / روزنامهنگار تحقیقی)
– دکتر متئو اف. دود (سردبیر نشریات دانشگاه نتردام)
– مایکل کریمو (نویسنده: باستانشناسی ممنوعه)
– دکتر مایکل دنین (فیزیکدان دانشگاه ایرواین)
– دکتر مایکل جی. کرو (استاد سابق کاوانا دانشگاه نتردام)
– نانسی رد استار (نویسنده: نیاکان ستارهای)
– دکتر پائول دیویس (فیزیکدان نظری دانشگاه ایالتی آریزونا)
– فیلیپ کوپنز (نویسنده / روزنامهنگار تحقیقی)
– کشیش بری اچ. داونینگ (نویسنده: کتاب مقدس و بشقابپرندهها)
– رابرت باوال (نویسنده: سنتهای مصر)
– دکتر رابرت ام. شاک (زمینشناس / نویسنده)
– دکتر رابرت آر. کارگیل (باستانشناس انجیلی دانشگاه کالیفرنیا)
– دکتر سارا سیگر (استاد علوم سیارهای ام.آی.تی)
– شری ویتفیلد (مستحفظ جمجمه کریستال)
– سوزان تیلور (تهیه کننده / کارگردان، محقق دایره کشتزار)
– دکتر توماس ای. بلارد (فولکلوریست)
– Arthur D. Horn, Ph.D. (Author, Humanity’s Extraterrestrial Origins)
– Bill Birnes, Ph.D. (Author / UFO Investigator)
– Bill Homann (Caretaker, Mitchell-Hedges Crystal Skull)
– David Childress (Author, Technology of the Gods)
– Erich von Däniken (Author, Chariots of the Gods?)
– George Noory (Radio Host, Coast to Coast AM)
– Giorgio A. Tsoukalos (Publisher, Legendary Times Magazine)
– John A. Ball, Ph.D. (Radio Astronomer, MIT Haystack Observatory)
– Jonathan Young, Ph.D. (Founding Curator, Joseph Campbell Archives)
– Linda Moulton Howe (Author / Investigative Journalist)
– Matthew F. Dowd, Ph.D. (Editor, Univ. of Notre Dame Press)
– Michael Cremo (Author, Forbidden Archaeology)
– Michael Dennin, Ph.D. (Physicist, UC Irvine)
– Michael J. Crowe, Ph.D. (Cavanaugh Prof. Emeritus, Univ. of Notre Dame)
– Nancy Red Star (Author, Star Ancestors)
– Paul Davies, Ph.D. (Theoretical Physicist, Arizona State Univ.)
– Philip Coppens (Author / Investigative Journalist)
– Rev. Barry H. Downing (Author, The Bible & Flying Saucers)
– Robert Bauval (Author, The Egypt Code)
– Robert M. Schoch, Ph.D. (Geologist / Author)
– Robert R. Cargill, Ph.D. (Biblical Archaeologist, UCLA)
– Sara Seager, Ph.D. (Prof. of Planetary Sciences, MIT)
– Sherry Whitfield (Author, Crystal Skull Caretaker)
– Suzanne Taylor (Producer / Director, Crop Circle Researcher)
– Thomas E. Bullard, Ph.D. (Folklorist)