کتاب نیاکان سومری ما: سرزمین کوچک سومر یا به قول اکدیان شومر و به قول خود سومریها (kiense) یا (kiengir) در جنوب غربی ایران و درون جلگه میانرودان قرار گرفته است. مساحت این سرزمین را به ۱۰.۰۰۰ میل مربع یعنی کمی بیشتر از ایالت ماساچوت آمریکا برآورد مینمایند. اما قراین و حقایقی نشان میدهد که زیستگاه قوم سومری به مراتب وسیعتر از این پهنه بوده است.
مشخصات کتاب نیاکان سومری ما
نام کتاب: نیاکان سومری ما
نویسنده: دکتر محمدعلی سجادیه
زبان کتاب: فارسی
فرمت: PDF
تعداد صفحات: ۱۲۶ صفحه
حجم فایل: ۴ مگابایت
سخن آغازین کتاب نیاکان سومری ما
در گذشتهای نه چندان دور، پیروی از غربیان و ستایش دانش و خرد و تیزبینی و ژرفنگری آنان چنان در میان نویسندگان و پژوهندگان ایرانی به آئین شده بود که همگان خویش را ناچار میدیدند که در گفتارها و نامهها و پژوهشهای خویش چنگ به دامان آنان زنند و با بردن نام آنان، گفتار خویش را سنگی بخشند.
چنان کسان یکدم با خویش نیندیشیده بودند که اگر یک پژوهندهی اروپایی دربارهی فرهنگ ایران سخنی میگوید، آن سخن را یا از نامهها و دفترهای پیشین ایران خوانده است، که ما خود نیز میتوانیم و بایستی که آنها را بخوانیم، و یا آن سخن را از روی برداشت و گمان خویش میگوید، که ما نیز خود میتوانیم دربارهی گوشههای فراموش شده فرهنگ و تاریخ خویش برداشتهایی داشته باشیم، و تفاوتی که میان این دو گمان هست آن است که اگر آن نویسنده و پژوهشگر برای تباه کردن بخشی از تاریخ و فرهنگ ایران دستوری دارد.
نویسنده و پژوهشگر ایرانی برای روشن کردن و زنده ساختن آن از روان و جان خویش فرمان میگیرد، مگر آنکه این بیم در میان هست که گاهگاه پژوهندهی ایرانی را یکسونگری و تعصب فرا گیرد، که آن را نیز با نگرش و گوشزد دیگران میتوان باز نمود و از کژی پیراست.
خوشبختانه چند سالی است که پژوهندگان و دانشمندان ایرانی از زیر بار و فشار غربگرایی شانه خالی کردهاند و آزاد شدهاند، و در همین زمان پژوهشهای ایرانی رنگ تازهای به خود گرفته و اگر امروز یک ایرانی دربارهی نیاکان خویش سخنی بگوید دیگر پیروان بیگانه های و هوی برنمیانگیزند، و چارهشان اینست که آن غریوها و فریادها را در اندرون خود ریزند!
اینجا بایسته است که روشن سازم که گمان من چنان نیست که همه پژوهشهای غربی دربارهی ایران دروغ و دگرگونه است. چه بسا از پژوهندگان غربی که از نیرنگ و دروغ بدور بوده و هستند و چون یک ایرانی به فرهنگ این سرزمین مهر میورزند و زمان و زندگیشان را در راه همین پژوهشها میگذرانند، اما کم از اینکه ما خود نیز حق داریم و میبایستی که دربارهی تاریخ و فرهنگ و ویژگیهای کشورمان پژوهش کنیم و سخن گوئیم!
یکی از پژوهشهای دگرگونه برخی اروپائیان که چنان مهار تاریخ خاورمیانه را در دست گرفتهاند که هر کس بخواهد دربارهی تاریخ ایران سخنی بگوید بایستی از آنان پیروی کند (یکی از اینان رمان گیرشمن است که در درازنای ۳۰ سال در ایران به گورکنی و کفندزدی پرداخت و ۱۴ شهر شوش را تباه کرد و به گنجینههای فرانسه سرازیر کرد.
آنچه از چغازنبیل بدست آورد از مرز گذراند و در هیچ یک از کاوشهای خویش فراموش نکرد که به گونهای گوشه گوشهی ایران را زیر نفوذ تمدن میانرودان نیاورد! این سخن بس دراز است و یکایک خیانتهای تاریخی او را در دفتر دوم «داستان ایران» باز نمودهام.
اکنون اگر دیاکونوف روسی هم بخواهد تاریخی برای ایران بنویسد ناگزیر از رونویسی تاریخهای او است که چون بختکی سی سال خویش را بر روی خرابههای باستانی ایران افکنده بود و آزاده هر چه دربارهی ایران میخواست، مینوشت و دیگران نیز به گفتههای او استناد میجستند!
این است که تمدن و شهرنشینی و فرهنگ از میانرودان آغاز گردید و از آنجا به ایران ره یافت و در کمتر اثری از ایران باستان میتوان استقلال فکری ایرانی را یافت و هر آنچه که در این سوی هست متأثر از فرهنگ میانرودان است!
و از آن میان هنگامیکه برای تائید کتاب مقدس و تورات به کشفیات باستانشناسی در میانرودان و سومر دست میزدند به معبدهایی دست یافتند که کمابیش به گونهی هرم چهارپهلو بود که بنام زیگورات خوانده میشود، و شتابزده سومر و میانرودان را زادگاه زیگورات نامیدند.
در کتابها نوشتند و در دانشگاهها آموختند که زیگورات چیست، چگونه ساخته شده و بلندترین زیگورات آسیا نیز در سومر است که ۲۴ گز بلندا دارد!
تاریخ دور کرانهی ایران آنان را پیش آموزگار زمانه نشاند، و «گیرشمن» یکی از این پرستندگان میانرودان در دشت خوزستان به تپهای بلند برخورد که پس از کاوش روشن گردید که «زیگورات» است، آنگاه گفتند که این زیگورات نیز تقلیدی از زیگوراتهای میانرودان است اما پس از اندازهگیریها و سنجیدنها روشن شد که بلندای این زیگورات ۵۴ گز است و چگونه میتوان کسانی را که زیگوراتی دو برابر میانرودان میسازند تقلیدگر آنان دانست؟ و در هنر و معماری و دانش پیرو آنان بشمار آورد؟… اما سخن یکی است و چنین است که چغازنبیل برداشتی از زیگوراتهای آنسوی است!
در نخستین بخش کتاب الواح سومری لوحی آمده است که در آن «انمرکار» از «اینانا» خواهش میکند که: «بگذار مردم «ارتا» استادانه سیم و زر فراهم کنند. بگذار سنگ لاجورد بیاورند. بگذار سنگهای قیمتی و لاجورد خالص بیاورند. برای «اُرُک» شهر مقدس… و برای انشان – جایی که اقامت داری – بگذار بسازند… بگذار مردم ارتا سنگها را از کوهستان فرود آورند و معبد بزرگ و مزار عظیم مرا بنا کنند…»
این لوحه بیش از این است که آوردم اما در همین گفتار کوتاه چند مطلب روشن میشود: نخست آنکه همه چیزها و ابزارهای ساختمان در ایران بوده است و میبایستی برای سومر از آنجا برده شود پس چنین مردمانی زودتر از آنکه برای سومر معبدی بسازند برای خویش میسازند.
و همان نیایشگاههای ایرانی بوده است که سومریان دیدهاند و خواستهاند که آنان نیز همانندشان را داشته باشند.
دو دیگر آنکه کسانی که آن نیایشگاهها را میساختهاند «ارتایی» یا ایرانی بودهاند، نه سومری پس ایرانیان از دیدگاه فرهنگ و دانش و اندازه و ساختمان بر سومریان پیشی داشتهاند.
سه دیگر آنکه الههی بزرگ سومر و خدایان سومری همگان در ایران (انشان بختیاری و لرستان) میزیستهاند و ایران بهشت آنان و سرزمین خدایان آنان بوده است!
پس چگونه ایران زیر نفوذ فرهنگی میانرودان و سومر قرار داشته است؟!! این سخنی است که دمورگان و گدار و گیرشمن و کریمر و ویلدورانت میگویند و دیگران نیز چارهای بجز فرمانبری از آنان ندارند.
بایستی جستجو کرد که این گروه عضو کدام سازمان فرهنگی سیاسی بودهاند که اینچنین آشکارا دروغ گفتهاند، و دروغهای خویش را در نامهها و دفترها و پس از آن در رادیو و تلویزیون و انجمنها و سمینارها روان کردهاند.
و دولت روز ایران نیز موظف بوده است که کتابهای آنان را با پول خویش ترجمه کند تا در دانشگاهها خوانده شود و دانشجوی ایرانی با آموختن همان دروغها نمره و دانشنامه بگیرد!
گمان نمیکنم جهانیان آینده به این شیوه پژوهش ارج نهند و پیروان دروغ را در کاری که میکنند موجه شناسند.
و فرخنده کسی که هر چه زودتر خویش را از این سیل بنیانکن دور بدارد و به پژوهش راستین بپیوندد!
با همهی این سخنان ما را سودای آن نیست که یکباره زندگی و تاریخ و فرهنگ سومر را انکار کنیم و آنان را برده و بندهی ایران بنامیم. سخن این است که سومر نیز یکی از اقمار ایران است و در گهوارهی فرهنگی ایران با زندگی و فرهنگ ایرانیان اشتراک داشته است و این همانندی دو فرهنگ در همهی زمینههای زندگی آشکار است…
سخنی که نویسندهی تیزنگر این دفتر محمدعلی سجادیه باز میگوید و خواننده را رهنمون بدین اندیشه میشود میتوان با دید ایرانی به رویدادها و نوشتهها نگریست و سخن گفت.
بیشتر بخوانید: معمای ابوالهول بزرگ | الواح بابل | الواح سومری | اخناتون فرعون مصر