بر اساس نظریهپردازان فضانوردان باستانی اشکال «یو.اف.او» که در نقاشیهای قرون وسطی دیده میشوند، تنها شواهد یک موجود بیگانه در تاریخ نیست. در کتاب «خدایان عدن» (The Gods of Eden) «ویلیام برملی» (William Bramley) به یادداشتها و سایر نشریات در سراسر اروپا اشاره میکند که حاوی تعدادی از اشکال سیگارشکل پرندهای هستند که غباری مهلک ساطع میکنند. اولین گزارشها از این دست، در اواسط قرن چهاردهم و به طور نزدیک مرتبط با شیوع بدترین بیماری واگیر در تاریخ بود: طاعون سیاه.
جورج نوری: طاعون سیاه در سدهی ۱۳۰۰ اتفاق افتاد. عدهی بسیاری گفتهاند که عامل آن ویروسی از یک جانور جونده مثل «نیش کک» بوده است. بیماریای که بیش از ۷۵ میلیون نفر را در یک زمان از روی زمین برداشت. اما تئوری دیگری هم هست که «نظریه ویلیام برملی» است؛ که میگوید طاعون سیاه توسط «ای.تی»ها ایجاد شد. آنها میخواستند به هر دلیل هولناکی، ریشهی انسان را بکنند.
ویلیام برملی: ما میدانیم که طاعون میتواند به وسیلهی جوندگان منتقل شود؛ اما تعداد وسیعی از هجوم جوندگان در آن زمان گزارش نشده، حداقل نه به اندازهای که برای همهی بلایی که داشتهایم کفایت کند. بنابراین آنچه که شما در ادبیات آن زمان میبینید، گزارشهای زیادی است از نورهایی روشن که در آسمان در حرکت بودهاند، و اتساع گاز، یا آن طور که آنها گفتهاند غبار. در چین میتوان آنها را یافت. میتوان در اروپا هم یافت. این گزارشات همه مشابه هستند. در بارهی «طاعون جاستین» (Justinian plague) از تاریخ پیشین و حتی طاعونهای بعدی، تا اپیدمی وبا، داستانهای مشابهی از غباری که مولد طاعون بوده است میبینید. ما سلاحهایی این گونه را داریم؛ سلاحهای میکروبی. دربارهی انگیزهی این که چرا این اتفاق افتاده، من تنها میتوانم سرم را بخارانم، چون در پدیدهی «یو.اف.او»، ما الگوهای متناقضی را میبینیم، اما همیشه انگیزهی آن را نمیفهمیم.
مورخ ایتالیایی «ماتیو ویلانی» (Matteo Villani) که هم شرح طاعون سیاه را نوشته و هم خود از این بیماری در قرن چهارده تلف شده، دربارهی غبار وابسته به طاعونی که مسافران آسیایی آن را نقل کردهاند نوشته است. او حتی نوشته است که مردم مطمئن هستند که میتوانند حتی طاعون را که به خیابانها سرازیر میشود ببینند. اما چیزی که برخی از نظریهپردازان فضانوردان باستانی آن را حتی سندی محکمتر دربارهی دخالت بیگانهها میدانند، شمار زیادی از گزارشهایی است دربارهی موجودات سیاهپوش مرموزی در حوالی روستاها و درست پیش از شیوع طاعون. شمار همزمانی از توصیفات، آنها را با چهرههایی ترسناک توصیف میکند، در حالی که شئ داسمانند بلندی را تکان میدادهاند و غباری مهلک میپراکندهاند. این تصویری است که ما امروزه به عنوان «دروگر شوم» (Grim Reaper) میشناسیم.
ویلیام برملی: این هیئتهای سیاهپوش، معمولاً در حوالی شهر ظاهر میشدند. وسیلهای بلند در دست داشتهاند که شبیه به داس بوده. این موجودات سیاهپوش شروع به جاروی مزارع میکردند، بدون این که گندم درو کنند. بعد بلافاصله طاعون شیوع پیدا میکرد.
با وجود این که همهی نظریهپردازان فضانوردان باستانی در ادعای «برملی» مبنی بر این که فضاییها مسئول طاعون بودهاند، همنوا نیستند، اما جستجوهای او مثل یک کار هنری در آن زمان، روشنگر یک نتیجهگیری مهم است.
جورجیو سوکالوس: آنچه که مستدل است این حقیقت است که بازدیدها از زمان ماقبل تاریخ تا به امروز اتفاق افتاده است. این طور نیست که فضانوردان باستانی تنها هزاران سال پیش ظاهر شده باشند و بعد ناگهان ماجرای «رازول» (Roswell) اتفاق افتاده باشد. تنها این واقعیت که این بازدیدها همواره در جریان بوده، در همهی این دوران و برای هزاران سال، خود مبهوت کننده است.
سیلندرهای پرندهای که از آسمان طاعون میبارند؟ سیاهپوشان بیگانهای که در پی نابودی انسان هستند؟ اما حتی اگر هم ممکن باشد، چرا؟ و اگر حقیقت داشته باشد، آیا شواهد بیشتری حتی از برخوردهایی نزدیکتر نخواهیم داشت؟ برخوردهایی بسیار نزدیکتر، به مأوای ما؟
وقتی «کلومبوس» (Columbus) و مردان همراهش برای اولین بار قدم به جایی نهادند که اروپاییها آن را «سرزمین جدید» نامیدند، مردم بومی هرگز با کسی مثل آنها برخورد نکرده بودند. پوستشان سفید بود. لباسهایی عجیب از پارچههایی براق و روشن پوشیده بودند. سوار بر کشتیهایی از راه رسیده بودند و سلاحهایی قدرتمند داشتند. برای بومیان، این بازدیدکنندگان، بیگانگانی کاملاً غریبه از دنیایی دور بودند. موجوداتی قدرتمند، که شاید از آسمانها آمده بودند.
کریس پیتمن: «کلومبوس» در یادداشتهای خود نوشته است که بومیان، مشتاقانه به دیدن کشتیها آمدهاند و از آنها پرسیدهاند که آیا آنها از بهشت آمدهاند؟ و با وجود این که «کلومبوس» و مردان همراهش اعلام کردهاند که نه، ما از بهشت نیامدهایم، اما آنها مردم را به ساحل فراخواندهاند که بیایید و مردمی را که از بهشت آمدهاند ببینید. مطمئناً به نظر جالب است که چرا به جای این که فکر کنند به احتمال آمدن از یک نقطهی دیگر دریا، فرض کردهاند که اینها از آسمان آمدهاند.
اما هنوز هم داستانهایی باقی است. موضوع غیرمطرح شدهتر این که، «کلمبوس» خود برخوردی نزدیک با بیگانگان داشته است. برخوردی که چند روز پیش از رسیدن به سواحل «دنیای جدید» در سفرنامهاش نوشته شده است.
در حدود ۱۰ شب یازدهم اکتبر ۱۴۹۲ سیاح مضطرب بر عرشهی کشتی «سانتا ماریا» (Santa Maria) بود که متوجه نوری درخشان در دوردست شد. «کلمبوس» نوشته است: آدمیرال بر روی عرشه ایستاده بود که نور را دید. «پدرو گوتیارز» (Pedro Gutierrez) را صدا کرد و به او گفت که به آن سو نگاه کند، و او نیز به همان سو نگریست و نور را دید. آدمیرال یک یا دو بار دیگر آن را مشاهده کرد. به نظر شبیه نور شمعی میآمد که بالا و پایین میرود. یکی دیگر از افراد را احظار کرد؛ هر دو نفر دیدند که نور مکرراً ناپدید میشد و دوباره ظاهر میشد.
دکتر بیل برنز: مشاهدهی نور در آب، در واقع غیرطبیعی نیست. همهی ما میدانیم که انواع بخصوصی از موجودات آبزی نور ساطع میکنند. اما؛ این نور در حقیقت با کشتی در حرکت است.
دکتر اسکات لیتلتون: «کلمبوس» در سفرنامهاش نوشته که: شیئی درخشان از آب بیرون آمده و به طرف اتمسفر رفته است.
«کلمبوس» چه دیده بود؟ یک موجود دریایی شبتاب؟ یک خطای باصره؟ یا این که چیزی بیش از این؟ چیزی فراتر از این دنیا؟
دکتر بیل برنز: مردان «کلمبوس» چه دیدند؟ آنچه که آنها دیدهاند یک شئ تابان بوده که در بالای سطح آب تبدیل به «یو.اف.او» شده است.
برای محققین «یو.اف.او» مثل «بیل برنز» (Bill Birnes) مشاهدهی «کلمبوس» قابل توجه است. نه تنها به دلیل مشاهده شدن، بلکه به این دلیل که این شئ از دل دریا بیرون آمده است. یک احتمال را ایجاد میکند که آنچه او دیده شئ آسمانی یا شهابسنگ بوده باشد.
دکتر اسکات لیتلتون: نکته باریک این است که این اتفاق در جایی افتاده که ما امروز آن را «مثلث برمودا» (Bermuda Triangle) مینامیم. «مثلث برمودا» منطقهای جدا شده از «بمینی» (Bimini) و «باهاماس» (Bahamas) است. در واقع ممکن است که… البته من آخر مطلب را میگویم… ممکن است که مرکز مهاجرین زیر آن باشد. «یو.اف.او» زیر آب میرود و وارد یک زیردریایی میشود. چه موقعیت بهتری برای زیر نظر گرفتن جنوب آمریکا، آمریکای مرکزی، مصر و جزایر کارائیب سراغ دارید؟
کریس پیتمن: بسیاری معتقدند که این احتمال هست که «یو.اف.او»ها در کف دریا پایگاههایی ایجاد کرده باشند. به نوعی این یک حقیقت است که آنچه ما دربارهی ماه یا بخشهایی از فضا میدانیم ، بیشتر از چیزهایی است که دربارهی عمیقترین بخشهای اقیانوسهایمان میدانیم.
ماکسیمیلیان دی لافایت: این اتفاق به شدت پر اهمیت است؛ چرا که اولین اتفاق ثبت شده در جهان است که ظهور «یو.اف.او» را به عنوان شیئی که از آب خارج میشود تصویر کرده است.
اگر مشاهدهی «کلمبوس» این همه شگفتآور است، چرا ما تنها آن را ثبت شده در سفرنامهی او داریم؟ برخی میگویند که روایت دیگری از این اتفاق وجود دارد که در اسناد رسمی «تفتیش عقاید اسپانیا» میتوان آن را دید. محقق «یو.اف.او»، «ماکسیمیلان دی لافایت» میگوید که همسفر «کلمبوس»، «پدرو گوتیرز» (Pedro Gutierrez)، بعد از شنیدن توصیف «کلمبوس» دربارهی نورهایی در آسمان، و به دلیل شباهت آن به شمعدان یهودیها، او (کلمبوس) را به تفتیش عقاید کلیسا معرفی کرد.
ماکسیمیلیان دی لافایت: وقتی آنها به اسپانیا برگشتند، «گوتیرز» یکراست به دایرهی ننگین تفتیش عقاید رفت. این تشکیلات کاتولیکی توسط واتیکان برای آزار و کشتار کافران ابداع شده بود. کافران، یعنی یهودیها، مسلمانها و مسیحیهایی که کاتولیک نبودند. دایرهی تفتیش عقاید او را برای توضیح و استشهاد فراخواند؛ که تو گفتهای که شمعدان یهودیها را در کشتی دیدهای؟ چرا گفتهای شمعدان؟ اوه، پس تو هم یهودی هستی! او میگوید که: «من یهودی نیستم». در این استشهاد طولانی، جزییات بیشتری را میبینید. جزییاتی دقیقتر از آنچه که «کلمبوس» بالای سطح آب دیده است. پروندهی تفتیش عقاید در سرداب واتیکان است، و امیدوارم موفق باشید اگر بتوانید به پروندههای سرّی واتیکان دسترسی داشته و در بین آن همه اسناد، یکی از آشوببرانگیزترین آنها مثل این یکی را پیدا کنید.
اسناد سرّی تفتیش عقاید اسپانیا؟ «یو.اف.او» و مشاهدهی بیگانگان در زمان کلمبوس؟ احتمالاً بعید است. اما برای طرفداران نظریه فضانوردان باستانی، این برخورد نزدیک مستعمراتی باستانی، از اتفاقات پیشپا افتاده محسوب میشود. برای آنها این تنها یک سند دیگر بر این است که، ما تنها نیستیم.
الکس کیونتی: مشاهداتی چند از آنچه که ما امروز به آن «یو.اف.او» میگوییم، در راستای کشف آمریکا و در طول پیروزی آمریکا اتفاق افتاده است. «کلمبوس» تنها نبود. سفر «ماژلان» هم همین طور بوده، «فرناندو دی ماژلان» (Fernando de Magellan) مکتشف «تنگه ماژلان» که بعد از «کلمبوس» زمین را دور زد. او هم مشاهداتی داشته است.
دریانوردان، اغلب با نورهایی عجیب، هم در آسمان و هم در زیر سطح اقیانوس برخورد دارند. مخالفین میگویند که مشاهدهی «کلمبوس» مثل بسیاری دیگر، یک پدیدهی سادهی طبیعی بوده است.
ویلیام برملی: در هنگام شب، پدیدههای گوناگونی وجود دارد. مثلاً ستارههای دنبالهدار، سنگهای آسمانی بزرگ، تماشایی هستند. مثل نور بزرگ درخشانی با یک دنباله که در پهنهی آسمان قوسهایی ایجاد میکند. ولی فرق آنها قابل تشخیص هست. وقتی شما یک ستارهی دنبالهدار و یا یک شهابسنگ دارید، مشخصاتشان بسیار متفاوت از «یو.اف.او»ها است.
کریس پیتمن: از همان قرن نوزده، مردم در این فکر بودهاند که این نورها چه میتوانسته باشد. توضیحات، بیشتر پیرامون این امکان بوده که میتوانسته نور یا مشعلی بوده باشد که به وسیلهی ساکنین منطقه جابجا میشده است. اما در حقیقت اینها بیش از ۵۵ کیلومتر از زمین دور بودهاند، که این احتمال را غیرممکن میکند. احتمال دیگر این است که یک شهاب سنگ بوده که بسیار نزدیک به خط افق حرکت میکرده و در حقیقت حرکت کشتی باعث میشده که به نظر بیاید این نور بالا و پایین میرود.
اما چه میشود اگر علم قراردادی در اشتباه باشد و نظریهپردازان فضانوردان باستانی درست بگویند؟ اگر «کلمبوس»، «ماژلان» و سیاحان قدیمی واقعاً شاهد سندی دال بر بازدید موجودات فضایی از سیارهی ما بوده باشند، چه؟ این مطلب چه چیزی را دربارهی گذشتهی ما بیان میکند؟ دربارهی تاریخ ما؟ و دربارهی آیندهی ما؟
چهاردهم آوریل ۱۵۶۱ در آلمان و در طلوع آفتاب، ساکنین «نورنبرگ» (Nuremberg) در حین اتفاق پدیدهای چشم گشودند که بر اساس خبرهای محلی «منظرهای وحشتآور بود». اشیاء عجیب مختلفی در آسمان بودند که به نظر میرسید در یک جنگ هوایی باشند. آیا آنها شاهد یک برخورد نزدیک بودهاند؟
دکتر بیل برنز: آنها منظرهای باورنکردنی را در وقت طلوع خورشید دیدهاند. چیزی دیدهاند که بر اساس توصیفاتشان، در اشکال سیگارمانند و دایرهای در آسمان بودهاند، همین طور اشکال صلیبمانند در پرواز و ناگهان این اشکال شروع به پرتوافشانی به همدیگر میکنند.
کریس پیتمن: دوایر و بشقابها برای مدتی طولانی به شکلی آشکار به نوعی در جنگ در بالای سطح شهر مشغول بودهاند. در حقیقت جنگ به قدری واضح بوده که مردم در «نورنبرگ» در واقع میتوانستند پیشبینی کنند که کدام طرف برنده میشود. بعضی از این اشیاء به نظر میرسیده که به زمین میخوردند و به صورت ابر یا دود و بخار ناپدید میشدند. سایر اشیاء به نظر میرسد که از منطقه دور و در مسیر خورشید ناپدید شدهاند.
دکتر بیل برنز: سرتاسر این اتفاق در یک طومار بلند در قرن شانزدهم، که همان روزنامه بوده است، ماندگار شد. و این طومار، امروزه در «زوریخ» (Zurich) سوییس موجود است.
کریس پیتمن: کتابخانهی مرکزی زوریخ، تا به امروز یک نسخه از آن را حفظ کرده است. نه تنها نسخهی معروف حکاکی چوبی که مشاهدهی نورنبرگ را در سال ۱۵۶۱ نشان میدهد، بلکه یک نسخهی حکاکی شدهی چوبی دیگری هم دارند که مشاهدهی دیگری را در همان سال و بسیار شبیه به این یکی در «بازل» (Basel) سوئیس نشان میدهد.
دکتر بیل برنز: مطلب شگفتآور این است که اینها اتفاقاتی شبیه به هم بودهاند. مردم تعدادی دایره در هوا دیدهاند؛ در واقع تکثیر شدن دایرهها را در هوا دیدهاند. آنها لزوماً این اتفاق را به عنوان یک جنگ هوایی تفسیر نکردهاند، بلکه آن را به عنوان نوعی علامت بهشتی برداشت کردهاند.
طومارهایی که پنج سال بعد در «نورنبرگ» و «بازل» توزیع شد، مردم را واداشت تا از گناهانشان توبه کنند و آن را به عنوان اتفاقی غیرمعمول و به عنوان نشانهای از سوی خدا تعبیر کنند.
ماکسیمیلیان دی لافایت: در دوران باستان، هر اتفاق فوقطبیعی، به شدت فوقطبیعی، در قلمرو الوهیت خدا بود. خدا این کار را میکند! خدا ما را وادار میکند! خدا به ما برکت میدهد! بروید توبه کنید! بروید به کلیساها!
کریس پیتمن: خواندن متن «نورنبرگ» جالب است، چون به شیوهی پیکرنگاری مذهبی در ذهن نوشته شده است. دربارهی صلیبهایی صحبت میکند که در روز گذشته در آسمان در خلال مشاهدهی مردم دیده شده است. حالا ما ممکن است به فکر بدنهی هواپیما و بالهای آن بیفتیم که احتمالاً به شکل صلیب به نظر مردم رسیده، که این سمبل مذهبی را در زندگی روزمرهی خودشان مرتباً میدیدهاند. تصور این که این اشکال چگونه ظاهر شدهاند سخت است، اما قطعاً اگر برای ما هم در آسمان ظاهر شوند، ما آنها را کاملاً طور دیگری تشریح خواهیم کرد.
آیا ممکن است که مردم «نورنبرگ» در حقیقت شاهد یک جنگ بین جنگجوهای بیگانگان بودهاند؟ و نیز شاهد اتفاقی شبیه به همان که شرح آن در «باگاواد گیتا» در حدود ۳۰۰۰ سال پیش آمده است؟ و اگر چنین نیست، چه چیز دیگری میتواند برخورد زندهی اشکال کروی درخشان و صلیبهای سرخرنگ در آسمان را توضیح دهد؟
در دوران قرون وسطی، مشاهدهی اتفاقات عجیب اغلب به خدا و یا نیروهای فوقطبیعی نسبت داده میشد. اما با ورود به آنچه که به عنوان آغاز مدرنیزه شدن در قرن هفدهم شناخته میشود، مردم بیشتر و بیشتر شروع به توجه به علم و ستارهها برای یافتن پاسخهایشان کردند. و با اختراع تلسکوپ پیچیده در سال ۱۶۰۸ چشمان مجرب بیش از هر زمان دیگری به ستارهها دوخته شد. اولین گزارش مشاهدهی «یو.اف.او» با این وسیلهی جدید، از آمریکای مهاجرنشین و معروفترین کشیش پیوریتن (Puritan)، «کاتن مَتر» (Cotton Mather) مشاهده شد.
دکتر بیل برنز: مشاهدهای باورنکردنی از واعظ بسیار مشهور بریتانیا «کاتن مَتر» بود. «کاتن مَتر» گفت که با تلسکوپ به ماه نگاه میکرده و در تلسکوپ یک نور پرنده را بالاتر از سطح ماه دیده است. خُب، این چطور ثبت شده است؟ توسط کسانی غیر از «ناسا». مردم خودشان میتوانند بروند به گزارش «ناسا» در قسمت اتفاقات ماه در ۵۰۰ سال گذشته مراجعه کنند و مشاهدهی «مَتر» از یک «یو.اف.او» در بالای سطح ماه را ببینند.
کریس پیتمن: شمار بسیاری از پدیدههای طبیعی جوی وجود دارند که میتوانند مثل نورهای درخشانی در آسمان شب ظاهر شوند. قطعا شهابها یکی از آنها هستند. حتی انواع مشخصی از پدیدههای موجود هستند که به صورت گویهایی درخشان نمایان میشوند که از فاصلهی دور مثل ستاره به نظر میرسند و به شدت دشوار است که فاصلهی منبع این نقطهی نور را در شب تشخیص داد. بنابراین ممکن است که او فکر کرده که آن نور، روی سطح ماه بوده یا هزاران مایل دورتر بوده، در حالی که در واقعیت، میتوانسته بسیار به جایی که او ایستاده، نزدیک بوده باشد.
با وجود آن که آنچه که «کاتن مَتر» دیده است قطعی نیست، اما نظریهپردازان فضانوردان باستانی این مطلب را بسیار جذاب یافتند که یک شخصیت مذهبی چنین مشاهدهای را نه به عنوان نشانهای از خدا، بلکه به عنوان یک اتفاق نجومی گزارش میدهد. آنها این پدیده را به عنوان یک نشانه میبینند. نه به دلیل صحت مشاهده، بلکه منظری از امکان حیات موجود فضایی که شروع به شکل گرفتن میکند؛ حتی در کلیسای مسیحیت.
دکتر بیل برنز: «کاتن مَتر» به عنوان واعظ آتش و گوگرد شناخته میشود. اما یک بخش منطقی هم در «کاتن مَتر» وجود دارد، چون این تنها در آغاز انقلاب صنعتی بود. و در چنین شرایطی، مردم به علم فکر میکردند. به ماشینآلات فکر میکردند. و واقعاً به این میاندیشیدند که آیا ممکن است چیزی در فضا باشد؟
با وجود این که مشاهداتی مثل «کاتن مَتر» هنوز در ۱۷۰۰ میلادی نادر بود، زیاد شدن توجه مردم به نجوم، بحث جدیدی دربارهی یک تئوری قدیمی به نام «تعدد جهانها» (The Plurality of Worlds) زیاد شد. ایدهای که میگوید: ممکن است زندگی در جای دیگری در جهان وجود داشته باشد.
دکتر مایکل کرو: با پایان قرن هجدهم، اکثریت مردم، حداقل مردم تحصیل کرده، قانع شدند که در خارج از منظومهی خورشیدی ما، در مشتری، مریخ، زحل، در همهی این سیارات، موجوداتی وجود دارند. حتی احتمال بسیار زیادی هست که موجودات هوشمندی در ماه هم باشند. من یک بار نفوذ موجود هوشمند را در قرن هجده برآورد کردم؛ بیش از نیمی از مردم باور حیات موجودات فرازمینی را در زندگی عمومیشان لحاظ کردهاند.
ستارهشناس برجستهی قرن هجدهم «ویلیام هرشل» (William Herschel) نیز طرفدار تئوری امکان وجود حیات در سایر کرات است. و همین طور «توماس پین» (Thomas Paine) یکی از پدران بنیانگذار آمریکا، همراه با بسیاری از رهبران مذهبی زمان خود.
دکتر مایکل کرو: وعظ واعظان دربارهی موجودات فرازمینی اثبات مهربانی خدا بود. به این شکل که اگر خدایی مهربان و بزرگوار وجود داشته باشد، او همهی کرات و همه ستارهها را پر از خلایق میکند.
با وجود این که بحثهایی آزاد دربارهی وجود موجودات فرازمینی در سالهای ۱۷۰۰ در جریان بود، اما گفتگوها اغلب شامل ایدهی بازدید بیگانگان از زمین نمیشد. اما در سال ۱۷۳۱ یک سری مشاهدات در سراسر اروپا، موجب شد که این امکان بیش از این نادیده گرفته نشود.
دکتر بیل برنز: در مشاهدات مدرن «یو.اف.او»، ارتباطات دربارهی «یو.اف.او»ها آنی است. روی اینترنت هست، روی یوتیوب هم هست. اما قرن هجدهم یا مشاهدات دوران رنسانس چطور؟ اینجا یک نکتهی باورنکردنی هست. در سال ۱۷۳۱ در جزیرهی «کیلکنی» (Kilkenny) در ایرلند، مشاهدهای از شئ درخشانی اتفاق افتاد که از ابری سرخ خارج میشد. این مشاهده، ظرف یک هفته در سراسر اروپا گزارش شده است، خصوصاً در رومانی واقع در اروپای شرقی. حالا در اینجا دو کشور را داریم که با هم در ارتباط نیستند، روزنامهها اینجا و آنجا نمیروند، به یک زبان هم صحبت نمیکنند، رادیویی در کار نیست، تلویزیون هم وجود ندارد. در عین حال، یک «یو.اف.او» از دریای ایرلند و عرض اروپا تا اروپای شرقی به سوی آسیا رفته، و در هر جا که رفته ردیابی شده است. مشاهدهگرهایی مستقل از یکدیگر که ارتباط خبری با هم نداشتهاند.
آیا این گزارشات نزدیک از شناسایی اشیاء بیگانهای که آسمان را درنوردیدهاند، میتوانند تصادفی بوده باشند؟ و اگر این یک فضاپیمای بیگانه بوده باشد، آیا ممکن است که مشاهدات گذشته نیز به همین سادگی گزارش نشده باشند، چرا که به عنوان نشانههایی از خدا تفسیر شدهاند؟ در آمریکای مهاجرنشین، ایدهی این که فضاییها زمین را مورد بازدید قرار دادهاند جا میافتاد. در قرن سالهای ۱۸۰۰ این تئوری بحثبرانگیز حتی به «کاخ سفید» هم راه یافت.
ایالات متحده در سال ۱۷۷۶ رسماً استقلال خود از بریتانیای کبیر را اعلام کرد. و درست ۱۴ سال پس از آن، گزارشی از اولین مشاهدهی «یو.اف.او» در تاریخ آمریکا در روزنامهی تازه منتشر شدهی «جان وینتراپ» (John Winthrop) دومین شهردار خلیج ماساچوست ظاهر شد. روزنامههای او که اکنون به «تاریخ نیو انگلند ۱۳۴۹-۱۶۳۰» معروف است، هنوز هم به سرآمد اسناد این مقطع در تاریخ آمریکا معروف است. وقتی روزنامهها بالاخره در سال ۱۷۹۰ و بیش از ۱۴۰ سال پس از مرگ «وینتراپ» منتشر شد، دریافتند که این روزنامه شامل هشداری از یک برخورد نزدیک بر فراز رودخانهی «مادی» (Muddy) در بوستون بود.
کریس پیتمن: یک شب در مارس ۱۶۳۹ «جیمز اِوِرال» (James Everell) که مردی هوشیار و خردمند توصیف شده است، به همراه دو نفر از همراهانش با قایق کوچکی به رود «مادی» در بوستون رفتند. همان طور که در رودخانه پارو میزدند، نور بزرگ درخشانی را دیدند که به آسمان رفت. همان طورکه نگاه میکردند، این نور شعلهور میشد و دوباره کوچک میشد، و طبق توصیف آنها، شبیه به یک «خوک» بود. سخت هست تصور این که کسی به طور جدی گزارشی از مشاهدهی یک خوک درخشان پرنده ارایه داده باشد. نگاه ساده به این مشاهده کمکی نمیکند، اما اگر آنها در تلاش برای تشریح بدنهی یک شئ بیضوی و چهار جزء کوتاه آن بودهاند که ما امروز آن را پایههای فرود یا دندههای فرود مینامیم، این روش توضیح در قرن هفده قابل درک خواهد شد.
گزارش «وینتراپ» اشاره میکند که این شئ به سرعت و مثل یک تیر حرکت میکرده، و به مدت سه ساعت به عقب و جلو و همین طور هم بالا و پایین میرفته است. و وقتی بالاخره ناپدید میشود، هر سه مسافر قایق که در تمام این مدت در جریان رود شناور بودهاند، متحیر بودند که چگونه خود را به نقطهی آغاز سفرشان بر روی رود رساندهاند.
کریس پیتمن: توضیح چیزی که «وینتراپ» در یادداشتهایش آورده واقعاً سخت است. قطعاً درک آن دشوار است که برای دو یا سه ساعت، سه مرد در یک قایق یک نور درخشندهی متحرک را در آسمان و بر فراز شهر بوستون تماشا کردهاند و به نظر میرسد که تقریباً باور نکردنی است، چرا که قایق آنها میتوانسته در خلاف جهت جزر و مد واژگون شود، بدون این که آنها حتی متوجه آن شده باشند. این نوع پدیدههای عجیب و غیر قابل توضیح، امروز وابسته به پدیدهای موسوم به «ربایش بیگانه» (Alien Abduction) است.
لیندا مولتون هاو: از وقتی که موارد «ربایش» شکل گرفت، شما میشنوید که مردم میگویند ناگهان همه چیز در پیرامون آنها به شدت کند شده و آنها این آهسته شدن فوقالعاده را به هر آنچه که هست نسبت میدهند. و ما آن را «سندرم ربایش انسان» (Human Abduction Syndrome) مینامیم.
آیا ممکن است که این اتفاق رودخانه «مادی»، علاوه بر اولین مشاهدهی «یو.اف.او» در شمال آمریکا، اولین برخورد با یک ربایش بیگانه هم بوده باشد؟ آنها که معتقدند برخورد یاد شده در یادداشتهای «وینتراپ» یک برخورد بیگانه بوده است، به آخرین خطوط گزارش او اشاره دارند که میگوید: «افراد معتبر دیگری نیز همین نور را دیدهاند». وقتی که در سال ۱۷۹۰ تاریخ «وینتراپ» منتشر شد، گفتگوها پیرامون امکان حیات موجودات فضایی داغتر از هر زمان دیگری شد. در حقیقت، پرسش دربارهی وجود حیات در کرات دیگر به شدت جنجالبرانگیز شد. این امر موجب شد تا یکی از پدران بنیانگذار آمریکا «توماس پین» به طور غیررسمی به اروپا تبعید شود.
دکتر مایکل کرو: «توماس پین» گفتگوی حیات موجودات فضایی را به مسیر مهیجی کشاند. او یک انگلیسیتبار بود. اما همچنین یک وطنپرست مشهور آمریکایی هم بود. در سال ۱۷۹۳ «توماس پین» کتابی به نام «دورهی خرد» (The Age of Reason) منتشر کرد و در این کتاب، او یکی از شدیدترین حملات به مسیحیت را که تا کنون اتفاق افتاده به انجام رساند. در پایان او میگوید که شما باید موجودات فضایی را باور داشته باشید، اگر هیچ از دانش ستارهشناسی بهرهمند نباشید. این ایده که خدا همهی جهان را پدید آورد و سیاره به سیاره مردم را رهایی بخشیده کاملاً غیر قابل باور است. این ماجرا شوری برانگیخت و هزاران نسخه از کتاب به فروش رسید.
ادامه دارد…
این مقاله در ۳ قسمت تهیه شده است: | قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم |