رییس جمهور «توماس جفرسن» (Thomas Jefferson)، «کریستوفر کلمبوس» (Christopher Columbus)، «صلیبیون قرون وسطی»؛ اینها چه چیز مشترکی داشتهاند؟ همگی آنها برخورد با بیگانگان را تجربه و یا باور داشتهاند. واقعیت این است که توصیفات بسیاری وجود دارد در بارهی ابری عجیب در آسمان که به رنگ سرخی میدرخشید. «کلمبوس» در اولین سفر دریایی خود نوشته است که: «یک جسم فروزان از آب بیرون آمد و به فضا رفت». آیا موجودات بیگانه مسئول سیلهای «انجیل»، آفات قرون وسطی و حتی حملههای اتمی باستانی بودهاند؟ بازدیدها همواره از زمان ماقبل تاریخ تا به امروز در جریان بودهاند. میلیونها نفر در سراسر جهان بر این باور هستند که ما در گذشته با موجودات فضایی ملاقات داشتهایم. اگر این موضوع حقیقی باشد چه؟ آیا موجودات فضایی حقیقتاً در شکل گرفتن تاریخ ما نقش داشتهاند؟ و اگر این بازدیدها نه تنها در هزاران سال پیش، بلکه در زمان حاضر حتی بیشتر شکل گرفته باشد چه؟ آیا این میتواند اثباتی بر یک برخورد نزدیک در زندگی واقعی باشد؟
| مترجم: الهام کاشی | تنظیم: حسن موسوی |
«آلاموگوردو» (Alamogordo) در «نیو مکزیکو»، منطقهی شنهای سفید، شانزدهم ژوئیه ۱۹۴۵. در این صبح زود، شماری از افسران ارتش آمریکا و دانشمندان گرد هم آمدند تا شاهد آزمایش سلاح قدرتمند جدیدی باشند. برخی بر این باورند که این سلاح یک شکست کامل است. برخی دیگر، در این اندیشه که ممکن است سراسر ایالت «نیو مکزیکو» نابود شود.
احتیاطاً مرکز مشاهده در فاصلهی ۱۵ تا ۳۰ کیلومتری میدان آزمایش قرار داده شد. دقیقاً در ساعت ۵:۲۹ دقیقه و ۴۵ ثانیه، اولین بمب اتم منفجر شد. انفجار، شعلهی آتشی به وسعت بیش از ۱۸۰ متر ساطع کرد. و قدرت انفجاری معادل ۲۰.۰۰۰ تُن «تی.ان.تی». ابر قارچی بیش از ۱۱ کیلومتر ارتفاع داشت و موج انفجار تا ۱۶۰ کیلومتر دورتر احساس میشد.
جهان صاحب سلاحی جدید شده بود؛ سلاحی که حتی خالق خود دکتر «رابرت آپنهایمر» (Dr. Robert Oppenheimer) را نیز متحیر و لرزان بر جای نهاد.
دکتر رابرت آپنهایمر: تعداد اندکی خندیدند، عدهای گریه کردند، و بیشتر آنها ساکت بودند.
برای اولین بار در تاریخ زمین، این سیاره مورد تهاجم سلاحی ساختهی دست بشر و با قدرتی باورنکردنی واقع شده بود. اما اگر همهی اینها پیش از این هم اتفاق افتاده باشد چه؟ اگر انفجاری بزرگتر و مخربتر از این در گذشتهای دور، تاریخ زمین را شکل داده باشد چه؟
دکتر رابرت شاک: بعضی از مردم معتقدند که با توجه به شمار معینی از شواهد، ممکن است که جنگ اتمی، بمبهای اتمی و انفجارهای اتمی، در گذشتهای دور اتفاق افتاده باشد.
جنگ اتمی در تمدنی باستانی! شاید به نظر یک داستان علمیتخیلی برسد، اما توصیفاتی از اتفاقات مرگآور مشابهی را میتوان در متنی که دکتر «آپنهایمر» آن را پس از آزمایش «نیو مکزیکو» نقل قول کرد، مشاهده نمود.
دکتر رابرت آپنهایمر: خطی از متن هندوی «باگاواد گیتا» (Bhagavad Gita) به خاطرم آمد «اکنون من نماینده مرگم، ویران کننده جهان!»
بخشی از کتاب کهن هندویی «ماهاباراتا» (Mahabharata) به نام «باگاواد گیتا» در زمانی بین قرون پنجم تا دوم پیش از میلاد نوشته شده است. این کتاب حاوی صد هزار شعر حکایتگونه دربارهی امپراطور باستانی «راما» (Rama) است که ۱۲۰۰۰ سال پیش و یا بیش از ۵۰۰۰ سال پیش از ماقبل تاریخ، در بینالنهرین میزیست.
جورجیو سوکالوس: اگر شما اسطورههای باستانی هند را بخوانید، به نظر شبیه به قصههای مدرن علمیتخیلی میرسند؛ با هزاران سال قدمت. نه تنها اشاره به ارابههای پرنده و خدایانی دارد که دارای توان تکنولوژی باور نکردنی هستند، بلکه به سلاحهایی باورنکردنی که در این جنگهای اسطورهای از آنها استفاده میکردهاند هم اشاره دارند.
نانسی رد استار: آنها سلاحی به نام «سلاح برهما» (Brahma Weapon) داشتهاند. مردم زیادی با همین «سلاح براهما» سوخته و آتش گرفته و ذوب شدهاند.
نظریهپردازان فضانوردان باستان معتقدند که «سلاح برهما» یک سلاح اتمی باستانی بوده است؛ زیرا توصیف تأثیرات مرگبار پس از آن، بسیار شبیه به اثرات تشعشع خالص است. این نظریهای است که در سطحی بزرگ از محافل علمی مردود است.
دکتر رابرت کارگیل: هیچ سندی مبنی بر این که بمب اتم در «ماهاباراتا»ی «باگاواد گیتا» توصیف شده باشد، وجود ندارد. این کتاب، جنگ را توصیف میکند. در این جنگها، انفجار وجود دارد؛ انفجارهایی بزرگ.
جورجیو سوکالوس: یک مطلب این است که جنگها شامل انفجار هم بوده است. اما این همان چیزی نیست که ما به آن توجه داریم. شما باید همهی تصویر را ببینید. به عنوان مثال، یکی از این اشاراتی که داریم، از انفجارهایی میگوید که درخشانتر از هزار خورشید بودهاند. و وقتی این انفجارها شکل گرفته، خورشیدها در هوا میچرخیدهاند؛ درختان شعلهوری که به هوا میرفتند. یک ویرانی کاملاً بزرگ در کار بوده است. بعد از این انفجارها، مردمی که نجات پیدا کرده بودند، شروع به از دست دادن موها کردند؛ و ناخنهایشان شروع به افتادن کرده است. همهی چیزی که میخواهم بگویم این است که، در اینجا ما اشارههایی دقیق از تشعشع سمی داریم؛ اتم آزاد شده است. در حالی که قدمت این متون هزاران سال است.
اما اگر «ماهاباراتا» بر اساس واقعیت نوشته شده باشد، آیا باستانشاسان نباید تا کنون شواهد آشکار فیزیکی یا تشعشعاتی را یافته باشند؟ طبق گفتهی نظریهپردازان فضانوردان باستانی، آنها این کار را کردهاند. «درهی ایندوس» (Indus Valley) در جنوب پاکستان و در سال ۱۹۲۲ یک افسر به همراه باستانشناسان هندی، خرابههای شهری باستانی موسوم به «موهنجو دارو» (Mohenjo-Daro) را یافتند.
بر اساس نظر اغلب باستانشناسان، این شهر که نام آن به معنی «تپه مردگان» است، در زمانی بین ۲۶۰۰ تا ۱۹۰۰ پیش از میلاد به شکوفایی رسیده است. با این حال، دانشمندان پاکستانی معتقدند که «موهنجو دارو» بسیار کهنتر از اینها است. اغلب باستانشناسان معتقدند که این شهر در پی تغییرات آب و هوایی و یا احتمالاً رکود اقتصادی، متروکه شده است.
اما وقتی خرابههای «موهنجو دارو» در سال ۱۹۲۰ کشف شد، چهل و چهار اسکلت در آن پیدا شد که با صورت در وسط خیابان افتاده بودند. بسیاری از آنها دستهای یکدیگر را گرفته بودند. صورتها و شکل قرار گرفتن بدن آنها نشان میداد که آنها متحمل مرگی ناگهانی و سخت شدهاند.
فیلیپ کوپنز: شما جماعتی را دارید که دقیقاً وسط خیابان مردهاند. باستانشناسان بقایای آنها را یافتهاند. اتفاقی بزرگ برای این مردم افتاده است.
واقعاً چه اتفاقی برای مردم «موهنجو دارو» افتاده است؟ چرا شواهد حکایت از آن دارند که حیوانات از دست زدن به بقایای این اجساد امتناع کردهاند؟ و چرا حتی پس از گذشت هزاران سال، استخوانهای آنها پوسیده نشده است؟
جورجیو سوکالوس: در نقاط معینی از این منطقه، شما قادرید بالا رفتن سطح رادیواکتیو را ببینید. رادیواکتیو در همه جا وجود دارد، اما وقتی ناگهان شما حد بالایی از این اشعه را در مناطق معینی از دنیا دارید، این سؤال ایجاد میشود که: چرا؟
آیا ممکن است که «موهنجو دارو» یکی از شهرهایی بوده باشد که در «باگاواد گیتا» از آن یاد شده است؟ شهری که دچار اتفاقی برابر با یک حملهی ناگهانی اتمی شده است؟ در پی انتشار کتابی در سال ۱۹۷۹ به نام «ویرانی در سال ۲۰۰۰ پیش از میلاد»، محقق بریتانیایی «دیوید دونپورت» (David Davenport) اعلام کرد که منطقهای ۴۵ متری از مرکز زلزله در «موهنجو دارو» را یافته است. جایی که به نظر میرسد همه چیز در آنجا در خلال یک روند دگرگونسازی به نام «شیشهای شدن» (Vitrification) ذوب شده است.
جورجیو سوکالوس: «شیشهای شدن» روندی است که در آن سنگهای معمولی ذوب و به ماگما تبدیل میشوند؛ و بعد دوباره سخت میشوند. اما به محض این که سنگها دوباره سخت میشوند، حالتی شیشهای به خودشان میگیرند. در «موهنجو دارو» ما شواهدی از عملیات «شیشهای شدن» یافتیم که تنها در حالتی میتوانسته اتفاق افتاده باشد که مواد در معرض حرارت فوقالعادهای به وسیلهی نوعی انفجار قرار گرفته باشند.
دیوید چیلدرس: وقتی باستانشناسان بریتانیایی، هندی و پاکستانی شروع به انجام حفاری در «بیابان سیان» (Sian Desert) در مرز هندوستان و پاکستان در اواخر سال ۱۹۴۰ و در اوایل سال ۱۹۵۰ کردند، آنچه که در شهرهای «موهنجو دارو»، «هاراپا» (Harrapa) و «کوت دیجی» (Kot Diji) پیدا کردند، شواهد باستانشناسی نشان میداد که مسلماً یک سلاح اتمی در کار بوده؛ فقط در زمان باستان اتفاق افتاده است. شواهد دیگری در قسمتهایی از آفریقا و خاورمیانه هم جاهایی را نشان میدهد که به نظر شبیه نوعی انفجار اتمی میرسد که در این مناطق اتفاق افتاده و صحرای شنی را به شیشه تبدیل کرده است. و این دقیقاً همان اتفاقی است که در «آلاموگوردو» در نیومکزیکو، وقتی که اولین بمب اتم در بیابان منفجر شد، افتاد.
آیا خرابههای غریبی که در «درهی ایندوس» یافت شد، میتواند حاوی شواهدی از یک انفجار اتمی باستانی باشد؟ اگر این طور بوده باشد، این سلاحهای قدرتمند از کجا آمدهاند؟ چه کسی از آنها استفاده میکرده؟ و چرا؟
جورجیو سوکالوس: در همین متن باستانی هندی آمده است و من همان را نقلقول میکنم که: «در یک زمان سه شهر بزرگ، در گردش به دور زمین بودند.» این شهرهای بزرگ اغلب این طور توصیف شدهاند که ساخته شده از فلزی درخشان و آهن بودهاند. و در شرایطی، این سه شهر به جنگ با هم پرداختهاند. و همین طور شرح میدهد که این خدایان، چگونه سلاحهایی را به طرف هم شلیک میکردهاند و این شهرها را نابود میکردهاند. همه شعلهور شدهاند و آتش بر زمین میباریده است. بنابراین وقتی شما این شرحیات را میخوانید، سؤال من این است که آن چیزی که پیشینیان ما سعی کردهاند آن را در اینجا شرح بدهند چه بوده است؟ و البته من فکر میکنم که این نوعی از تکنولوژی بوده که مشاهده شده، اما پیشینیان ما، که بسیار باهوش هم بودهاند، نتوانستهاند پیچ و مهرههای پشت این تکنولوژی را ببینند. پس چیزی الهی از آن خلق کردهاند، چیزی فوق طبیعی. در حالی که اصلاً الهی نبوده، اصلاً فوق طبیعی نبوده.
اگر به واقع «ماهاباراتا» در حال شرح اتفاقات تاریخی است، آیا ممکن است بتوان موارد مشابهی را در متون باستانی دیگری هم یافت؟ از دیدگاه نظریهپردازان فضانوردان باستانی، ما نیازی به نگاهی فراتر از «انجیل مقدس» نداریم. بر اساس یکی از حکایاتی که در «کتاب آفرینش» (Genesis) آمده است، فرشتهها توسط خدا به تخریب شهرهای «سدوم» (Sodom) و «عموره» (Gomorrah)، به دلیل گناهان و فساد ساکنانشان، فرستاده شدهاند.
تنها مردی پاکنهاد به نام «لوط» (Lot) به همراه خانوادهاش از سایرین متمایز بود. اما وقتی آنها در حال فرار بودند، همسر «لوط» هشدار فرشته را دربارهی عدم نگاه کردن به پشت سر ندیده گرفت و در وحشت و پریشانحالی، به ستونی از نمک تبدیل شد.
جورجیو سوکالوس: وقتی شما در یک آزمایش هستهای قرار دارید و شاهد یک انفجار هستهای هستید، از شما خواسته میشود که نگاه نکنید و مستقیماً به انفجار خیره نشوید. و اینجا ما همان توضیح را داریم که در متن کهن انجیل هم آمده است. وقتی که دستورالعمل صادر شده این است که: هر کاری که میکنید به عقب نگاه نکنید، زیرا خواهید مُرد. کاملاً واضح است که این اتفاق برای همسر «لوط» افتاده است.
آیا ممکن است که حکایت «سدوم» و «عموره» حقیقتاً شرحی از یک انفجار هستهای بوده باشد؟ مثل شرحی که در «ماهاباراتا»ی هندو آمده است؟ آیا حکایات «ماهاباراتا» و «انجیل»، حقایق تاریخی هستند؟ برای نظریهپردازان فضانوردان باستانی پاسخ این سؤال مثبت است؛ و آنها معتقدند، آنچه که «فرشته»ها خوانده شدهاند و پدید آورندهی آخرین انهدام بودهاند، در حقیقت موجوداتی از سیارهای دیگر بودهاند. بازدیدکنندگانی مسلح، با سلاحهایی پیشرفته.
در سپتامبر سال ۲۰۰۰ و در «دریای سیاه» (Black Sea) ترکیه، باستانشناس دریایی «رابرت بالارد» (Robert Ballard) و تیم او، متشکل از دانشمندان دنیای زیر آب، چیزی شبیه به خانهای روستایی را در ۱۰۰ متری زیر سطح آب یافتند. برآوردها میگوید که این مسکن غرق شده، ۷۵۰۰ سال عمر دارد. «بالارد» و سایر محققین بر این باور هستند که بالا آمدن سطح آب اقیانوسها میتواند موجب جدا شدن دریای مدیترانه در پشت یک سد طبیعی، باعث پدید آمدن سیلی بزرگ شده باشد که حدود ۱۵۰.۰۰۰ کیلومتر مربع را در زیر ۱۵۰ متر آب غرق کرده باشد. اما فراتر از کشف خرابههایی از یک مسکن غرق شده، آیا «بالارد» در واقع حقیقی بودن حکایت انجیلی «نوح» (Noah) و سیل عظیم را اثبات کرده بود؟
دیوید چیلدرس: این دهکدهها بدیهی است که زیر آب ساخته نشده بودند. بنا بر این «بالارد» نشان داد که «دریای سیاه»ی که ما امروز میشناسیم، تنها چیزی حدود ۸ تا ۹ هزار سال پیش شکل گرفته است. و این درست همان چیزی است که ما داریم دربارهی آن صحبت میکنیم؛ «کشتی نوح» و «سیل». همهی اینها در همین منطقه اتفاق افتادهاند. در واقع اکثر باستانشناسان میدانند که در منطقهی مدیترانه بیش از ۲۰۰ شهر غرق شده کشف شده است. این شهرها هم به شکلی همزمان با سیل «دریای سیاه» دچار سیل شدهاند.
همچنین در «کتاب آفرینش» و در داستان «نوح»، گفته میشود که چگونه «خدا» دید که فساد انسان زیاد است و تصمیم گرفت همهی خلایق را نابود کند. تنها «نوح»، خانوادهاش و حیواناتی که بر عرشهی کشتی او بودند اجازهی نجات و جمعیتسازی دوبارهی زمین را داشتند. اما آیا این همهی داستان است؟ آیا «نوح» تنها برای پاکدامنیاش انتخاب شده بود؟ یا این که دلیل دیگری وجود داشت که «او» برای نجات زمین انتخاب شد؟ نظریهپردازان فضانوردان باستانی معتقدند که انجیل همهی داستان را شرح نداده است.
در اواخر سال ۱۹۴۰ و اوایل سال ۱۹۵۰ یک سری از متون کهن معروف به «طومارهای دریای مرده» (بحرالمیت) (The Dead Sea Scrolls) در غاری واقع در منطقهای کشف شد که ما امروزه آن را کرانهی باختری رود اردن مینامیم. در لابلای این متون باستانی، حکایات گوناگونی دیده میشود که در کتاب سنتی عبری (Hebrew Bible) وجود ندارد. یکی از این داستانها، حکایت از «نوح» و تولد غریب و معجزهوار او دارد.
اریک ون دانیکن: یکی از طومارهای دریای سیاه، «طومار لامِک» (The Lamech Scroll) نام دارد. «لامک» چیست؟ «لامک» یک چوبان بود؛ و یک روز همسر «لامک» حامله شد. «لامک» به همسرش گفت: این غیرممکن است. من برای ماهها اینجا نبودهام. اما همسرش به نام «باتِنوش» (Bathenosh) قسم میخورد که هیچ کسی به من دست نزده. اما «لامک» همسرش را باور نمیکند. پیش پدرش میرود که همان «متوشالح» (Methuselah) است. «متوشالح» به «لامک» میگوید: «من نمیتوانم کمکت کنم. هیچ سر در نمیآورم. به همسرت «باتنوش» ایمان دارم که هیچ کسی به او دست نزده، و از طرف دیگر، حرف تو را هم قبول دارم. من چه باید بکنم؟ پس «متوشالح» هم پیش پدر خودش، یعنی پدر بزرگ «لامک» میرود. اسم این پدربزرگ «اینوک» (خنوخ) (Enoch) است. در اینجا «اینوک» به «متوشالح» میگوید که نگهبانان آسمان در بطن «باتنوش»، یعنی همسر او، لقاحی مصنوعی ایجاد کردهاند، و او باید این فرزند را بپذیرد، چرا که این بچه، پدر نسل جدید انسان خواهد بود. و در انجیل، این همان «نوح» است.
چه میشود اگر بر اساس باور نظریهپردازان فضانوردان باستانی داستان «لامک» حقیقت داشته باشد و نگاهبانان آسمانی که در این حکایت آمدهاند، در واقع «بیگانگان» بوده باشند؟ آیا این به آن معناست که «نوح» حاصل یک لقاح مصنوعی است؟ یک تجربهی ژنتیک که به دست موجودات فضایی انجام گرفته است؟ اگر این طور باشد، دلیل «سیل بزرگ» چه بوده است؟
ال. ای. مارزولی: خُب حالا دلیل سیل. ما باید سعی کنیم آن را بفهمیم. آنچه که به ما میگوید این است که «نوح» از همهی نسلهای دیگر پالایش شدهتر بوده است. این به چه معناست؟ یعنی چرا باید روی جملهی «خالصتر از همهی نسلها» تأکید شده باشد؟
بر اساس انجیل، خداوند «سیل» را به خاطر فساد و انحراف انسان برانگیخت. اما نظریهپردازان فضانوردان باستانی معتقدند که «سیل» در حقیقت به معنای اصلاح نقص بیولوژیک زمین با استفاده از «نوح» و خانوادهاش بوده است. آنها میتوانستند زمین را با موجوداتی ممتازتر پُر کنند.
اریک ون دانیکن: بخشی از این جامعهی انسانی، از نظر ژنتیک عقبمانده و نزدیکتر به حیوان بوده است. حالا چه کنیم؟ این انسانها در سراسر سیاره پراکنده شدهاند. بنابراین گفتهاند: ناچاریم همهی آنها را با یک سیل بزرگ از بین ببریم، و بعد دوباره شروع کنیم.
یک موضوع دیگر در داستان «نوح»، جمعآوری حیواناتی است که به عرشهی کشتی آورده شدند. در انجیل، خداوند به «نوح» امر میکند تا یک جفت از هر نوع موجود زنده، اعم از حیوان، پرنده و حشره را گرد آورد. ولی بسیاری از محققین انجیلشناس و متخصصین این امر معتقدند که چنین وظیفهای، به لحاظ فیزیکی و بیولوژیک ممکن نیست. آیا ممکن است توضیحی علمیتر از این هم وجود داشته باشد؟
جورجیو سوکالوس: حکایت «کشتی نوح» اگر به آن فکر کنید، بسیار بعید هست. شما یک جفت از هر حیوانی در روی زمین را در یک کشتی دارید. تنها عظیم بودن خود این کشتی مطرح نیست، فقط شما چطور میخواهید هر نوع حیوان این سیاره را در آن جا بدهید؟ بنابراین، آیا ممکن است که «کشتی نوح»، یک بار دیگر نوعی تعبیر غلط از تکنولوژی بوده، و «کشتی نوح» در واقع یک «بانک دی.ان.ای» بوده باشد؟
دکتر جاناتان یانگ: آیا این فقط یک قصه است؟ آیا این میتواند یک تکنولوژی بوده باشد که به نوعی همهی موجودات زنده را به عنوان یک «بانک دی.ان.ای» جمعآوری کرده باشد؟ این به نظر جور در میآید. تصوری دشوار است که چگونه در زمانی بسیار دور ممکن است اتفاق افتاده باشد. اما اگر واقعاً اتفاق افتاده باشد، باید به عنوان یک قصه نقل میشد، و برای نقل شدن به عنوان یک داستان، حکایت یک کشتی کاملاً مناسب است.
دیوید چیلدرس: احتمالاً این یک «بانک دی.ان.ای» موجودات فضایی هم بوده است. موجودات فضایی هم به گیاهان و حیوانات و مواد این سیاره احتیاج دارند؛ درست همان طور که وقتی ما به «مریخ» یا جای دیگری میرویم، هر چه را که بتوانیم در آن سیاره مورد استفاده قرار میدهیم. پس موجودات فضایی هم وقتی به اینجا میآیند همان کار را انجام میدهند. و اگر بدانند که نوعی بلا در راه است، آنها هم ترجیحاً انواع بخصوصی از حیوانات و زندگی گیاهی را جمعآوری میکنند و چیزی مثل «کشتی نوح» را میسازند.
«بانک دی.ان.ای» بیگانگان؟ آیا سندی دال بر این که چنین ایدهای اساساً امکانپذیر باشد وجود دارد؟ در سال ۲۰۰۸ در یک جزیرهی قطبی در «اسوالبارد» (Svalbard) سردابهای برای ذخیره کردن بذر هزاران نوع گیاه، در صورت وقوع بلایای طبیعی ساخته شد. تلاش مشابهی در جای دیگری نیز به منظور ذخیره کردن «دی.ان.ای» حیوان و انسان در گزارشها وجود دارد. نقطهی اوج علم؟ یا این تاریخ است که خود را تکرار میکند؟
جورجیو سوکالوس: «پروژه کشتی یخزده» (The Frozen Ark Project) برنامهای است که از سوی «موزه تاریخ طبیعی لندن» (London Natural History Museum) اجرا شد. آنچه که اینها انجام دادهاند، ذخیرهی «دی.ان.ای» موجوداتی است که در خطر انقراض هستند؛ برای نسلهای آینده و بازیابی آنها. و امروزه بیش از هزاران موجود در شیشههایی کوچک نگهداری میشوند. حالا سؤالی که ایجاد میشود این هست که: آیا ممکن است کشتی نوح، لزوماً ساخته شده از چوب نبوده، بلکه نوعی تجهیزات ذخیرهی «دی.ان.ای» بوده که برای نگهداری از هر نوع جانداری بر روی زمین، مورد استفاده قرار گرفته است؟ اگر هر موجود بتواند در یک شیشه کوچک جا بگیرد، دیگر همهی داستان کاملاً منطقی خواهد بود. دوباره تکرار میکنم که، ما باید به این ماجرا از این زاویه نگاه کنیم که پیشینیان ما تلاش کردهاند چه چیزی را تشریح کنند؟ آنها شاهد چه چیزی بودهاند؟
بیگانگان مصنوعاً انسان را تلقیح کردهاند. یک «بانک دی.ان.ای» باستانی. آیا چنین ایدهای میتواند به ما در درک انجیل کمک کند؟ و آیا این ممکن است که موجودات فضایی، در پیشرفت نوع بشر مؤثر بودهاند؟ بسیاری بر این باورند که اثبات این امر میتواند در مکانی مبهوت کننده یافت شود. برای آنها که معتقدند برخورد نزدیک با بیگانگان به شکلگیری بخشی از تاریخ زمین کمک کرده، بسیار مهم است که به یاد داشته باشند که این تنها تاریخ کهن نیست که به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفته است. دقیقاً صدها مورد موثق از موجودات بیگانه، مشاهدات «یو.اف.او» و پدیدههای غیرزمینی دیگر قابل شمارش هستند. حتی در دورانی که ما آن را «عصر تاریک» میخوانیم.
دکتر بیل برنز: این مشاهدات در سراسر دنیا در قرون وسطی وجود داشته است. داستانهایی از اسکاتلند، انگلستان، ایتالیا و صلیبیون. به یادتان باشد که «صلیبیون» در بیش از صدها سال پیش شکل گرفتهاند. و در نقاط معینی در جنگ، مثلاً در بعضی موارد در ترکیه و در بعضی موارد در اورشلیم، تصویرهایی در متون به نظر میرسد که توسط راویان مختلف دربارهی ابری عجیب در آسمان که به سرخی میدرخشیده، توصیف شده است. جسمی عجیب از ابرهای آسمان بیرون میآید. چرا ما میگوییم این یک «یو.اف.او» هست؟ چون «یو.اف.او»ها همیشه خودشان را با نوعی ابر پیرامون خودشان میپوشانند، و ابری که در آسمان در حرکت است لفاف غیر قابل دیده شدن آنها است.
در کتاب تاریخی قرن ۱۳ به نام «اوتو ایمپریالی» (Otto Imperialia)، «گریواس تیلبری» (Gervase of Tilbury) دربارهی وسیلهی پروازی بر فراز شهر «بریستول» انگلستان نوشته است که لنگر خود را در منارهی یک کلیسا انداخته بود.
دکتر بیل برنز: او دقیقاً از کلمهی «لنگر» استفاده کرده است. ما نمیدانیم این چه نوع لنگری بوده، اما یک موجود، یک مرد، از این وسیله بیرون میآید و سعی میکند تا لنگر را از مناره آزاد کند. مردم روستا شروع به سنگ پراندن به او میکنند. فکر میکنند او یک شیطان و اهریمن است.
اما برای نظریهپردازان فضانوردان باستانی، شواهد حضور بیگانگان در قرون وسطی، تنها در ادبیات یافت نشد.
جورجیو سوکالوس: در سراسر دوران قرون وسطی، نقاشیهای مبهوت کنندهای وجود دارد. و در بعضی نقاط معین در این نقاشیها، اشیایی دیده میشود که به نظر «یو.اف.او» میرسند. همیشه در فضا شناورند. معمولاً بالای سر «مریم مقدس» یا بالای سر «مسیح» بر روی صلیب. و یا جایی در مناظری تصویری نشان داده شده که شبیه به «یو.اف.او» است.
یکی از جالبترین این نقاشیها نشان میدهد که «مسیح» بالای ابرها با «خدا» نشسته و هر دو آنتنی را در دستشان دارند که شکل یک ماهواره است. متخصصین الهیات میگویند، آنچه که در اینجا ترسیم شده، چیزی نیست مگر خودِ «زمین». اما چرا باید زمین دو تا آنتن داشته باشد که از آن بیرون زده است؟ و چرا باید گرد باشد؟ چون از منظر نظر آن زمان، زمین مسطح بوده است.
دکتر اسکات لیتلتون: در اینجا تصاویری از مراسم به صلیب کشیدن را ملاحظه میکنید که متعلق به سال ۱۳۵۰ و از «کوزوو» (Kosovo) هستند. اینها ظاهراً وسایل نقلیهای هست که مردم آنها را برای شرکت در مراسم «مصلوب کردن» میراندهاند. آیا این میتواند یک کار زمخت باشد؟ تلاش یک هنرمند برای به تصویر کشیدن قسمتی از مراسم؟ واضح است که او اینجا حضور نداشته. نقاشی در یک مراسم مخصوص؟ آیا او یک اسطوره را بازتاب داده است؟ احتمالش هست.
دکتر بتی آن براون: مردم قرون وسطی، شیاطین و فرشتهها را مکرراً در هنرهایشان ترسیم کردهاند. آنها دقیقاً آنچه را که ما امروز به آن «فرازمینی» میگوییم، ترسیم نکردهاند. اما فرشتهها هم موجوداتی آسمانی هستند که از خارج از اتمسفر ما میآیند. این طور نیست؟
آیا این که هنرمندان قرون وسطی موجودات غریب و فضاپیماها را در تصاویر خود جا دادهاند، به این دلیل بوده است که آنها را در زندگی واقعی میدیدهاند؟ یا این که تلاش میکردهاند با باورهایی ارتباط برقرار کنند که اتفاقات معجزهوار انجیل، منشأی فرازمینی داشتهاند؟
ماکسیمیلیان دی لافایت: مشهورترین نقاشی که هر شکی را در ذهن من مرتفع کرد، ترسیم یک «یو.اف.او» با اشعهی لیزر، کار «کریولی» (Crivelli) در سال ۱۴۸۶ مراسم «تبشیر مریم» است.
دکتر بیل برنز: در هنر قرون وسطی، در «تبشیر»، وقتی به مریم گفته میشود که صاحب بچه خواهد شد در حالی که هنوز باکره است، و این را هم فرشتهها به او میگویند، در بالای سر «مریم» یک کپسول فضایی دیده میشود. حالا یک «یو.اف.او» یا یک کپسول فضایی بالای سر «مریم» چه میکند؟ شاید هنرمند آن را دیده و در نقاشی خود آورده تا دیدگاه خودش از «یو.اف.او»، «تبشیر انجیل» و «معمای رستگاری» را که میتواند یک تولد بکر باشد توصیف کند.
ادامه دارد…
این مقاله در ۳ قسمت تهیه شده است: | قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم |