پس از حذف فرضیهی هواپیمای ژاپنی که به حریم هوایی آمریکا وارد شده باشد، سخنگوی نیروی دریایی «فرانک ناکس» (Frank Knox) این حادثه را به «ترس از جنگ» نسبت داد. اما سخنگوی جنگ «هنری استیمسون» (Henry Stimson) به سرعت این توضیح را در دفاع، از اساس یک وسیلهی پرواز حقیقی که مورد هدف قرار گرفته باشد، رد کرد. تا به امروز هم، به نظر میرسد کسی نمیداند که چه چیزی، یا چه کسی آن شب بر فراز «لس آنجلس» در پرواز بوده است. برخی میگویند که حادثهی شلیک «لس آنجلس» چیزی نبود مگر یک آموزش آمادهباش؛ یک نمایش ارتشی، تا شهروندان را برای حملهی واقعی آماده کند. برخی دیگر گفتند که شئ ناشناخته در پرواز، در حقیقت یک «بالن باراژ» (Barrage Balloon) بوده که طناب کنترل خود را از دست داده بوده. اما حتی این توضیحات نیز، به نظر نمیرسد برای آنها که اتفاق حقیقی را شاهد بودهاند، معتبر بوده باشد.
دکتر اسکات لیتلتون: جایی بود که بالنهای جنگی در «ال سگاندو»ی (El Segundo) داگلاس در آمریکای شمالی به بالای سر هواپیماها میرسیدند. بعد باید طناب کنترل را رها میکردند تا به شمال کوههای «سانتا مونیکا» (Santa Monica) برسند، و بعد به همین مسیر برگردند. «بالنهای باراژ» چنین مانورهایی نمیدهند.
بر طبق گفتگوهای جنجالی، یک حقیقت این است که ۱۴۰۰۰ ضد هوایی به شئ ناشناخته شلیک کردهاند، و برای یک ساعت توپ «شرَپنِل» از آسمان میباریده است. اما این سلاحها چه چیزی را هدف گرفته بودند؟ آیا ارتش تنها برای یک مشق نظامی واقعاً زندگی مردم را در چنین خطری قرار میدهد؟
تام هورسفال: وحشتی شدید بود. شش نفر به خاطر تصادفات رانندگی و برخورد گلولههای «شرپنل» که در همه جا میبارید کشته شدند.
دکتر اسکات لیتلتون: یکی از دوستان من گفت که شاهد یک قطعه «شرپنل» بوده که به سقف گاراژ همسایهاش برخورد کرده است. بنابراین، بله بارش «شرپنل» خسارتهایی هم به بار آورد.
دوروتی متیچ: صبح روز بعد، چیزی در حیاط ما بود. مادرم به من گفته بود برو ببین چی هست، یک چیزی مثل تله یا چیزی شبیه به این بود. و وقتی خم شدم و روی چمنها زانو زدم، زانوی خودم را بریدم. و حالا من یک تکه از «شرپنل» خودم را دارم. در همهی این سالها نگهش داشتم. این «شرپنل» من است و خیلی هم تیز هست.
دکتر اسکات لیتلتون: با حذف دیگر احتمالات، ممکنترین احتمال، که من این را به عنوان یک محقق برجسته اعلام میکنم، منطقیترین احتمال قابل توضیح این است که آنچه ما امروز «یو.اف.او» میخوانیم، چیزیست نه از این دنیا، بلکه چیزیست متعلق به یک تکنولوژی دیگر. اگر این واقعیت داشته باشد، پس این اتفاق یکی از بزرگترین مشاهدات «یو.اف.او» در تاریخ است. بیش از یک میلیون نفر آن را دیدهاند.
اما چه «یو.اف.او» باشد و چه نباشد، برای آنها که چیزی را در آسمان آن شب دیدند خاطرات زنده میمانند. در حقیقت به حدی واضح، که بسیاری از مردم، هر سال در «فورت مکآرتور» (Fort MacArthur) در «سن پدرو»، واقع در کالیفرنیا گرد میآیند تا این اتفاق مرموز را دوباره ردیابی کنند.
تام هورسفال: شهر به هم ریخت. مردم فکر کردند که ما مورد حملهی هواپیماهای ژاپنی واقع شدیم. بعضی نظرشان این است که بالون بوده، بعضی دیگر میگویند که «من یک هواپیما دیدم و مطمئنم که یک هواپیما بود.» و بقیه هم میگویند: «نه، هیچ هواپیمایی نبود.»
دوروتی متیچ: در آن زمان خیلی ترسناک بود. من فکر میکنم تا به امروز هم کسی نمیداند که آنها به چه چیزی شلیک میکردهاند. بالون هواشناسی بوده و یا بشقابپرنده؟!
اما برای آنها که بر این باورند که یک وسیلهی پرواز بیگانه را آن شب دیدهاند، یک سؤال باقیست: چه اتفاقی برایش افتاد؟
دکتر اسکات لیتلتون: شایعات میگوید که بالاخره در آب افتاد و توسط غواصان نیروی دریایی پیدا شد. بنا بر این ممکن است صدمه دیده و سقوط کرده باشد. و این ممکن است توضیحی باشد برای این که چرا ارتش پنج سال بعد، به سرعت نسبت به حادثهی «رازول» (Roswell) عکسالعمل نشان داد. چون احتمالاً آنها از قبل حداقل میدانستند که چه چیزی را در آنجا پیدا خواهند کرد.
آیا زمین در صبح ۲۵ فوریه ۱۹۴۲ واقعاً مورد بازدید یک فضاپیمای بیگانه قرار گرفته بود؟ و آیا ممکن است که تهدید جهانی تولید شده توسط جنگ جهانی دوم، ماشه را چکانده باشد؟ احتمالاً این ایده به اندازهای که برخی فکر میکنند بعید نیست. آیا ممکن است که فضاپیمای بیگانه برای هواپیماهای جنگی دشمن در آلمان هیتلری هم اشتباه گرفته شوند؟
در کتاب چاپ ۱۹۹۳ «خدایان عدن» (The Gods of Eden) «ویلیام برَملی» (William Bramley) نظریهای داشت مبنی بر این که موجودات فضایی در آستانهی هر بلای تاریخی انسانی، نقشی را بازی کردهاند؛ و حتی از جنگ، به عنوان کنترل جمعیت بشر استفاده کردهاند. اما در همان حال که بسیاری نسبت به نظریهی «برملی» مردد هستند، یک چیز هست که همه در آن همعقیده هستند؛ و آن این که، تعداد گزارشات مشاهدهی «یو.اف.او» همواره در زمان جنگ افزایش مییابد.
دکتر بیل برنز: در زمان جنگ، وقتی که تعداد زیادی از مردم در نبرد هستند، چنان نبردی که به قدری فجیع است که به نظر میرسد تمامی تمدن خود را از صحنهی روزگار محو میکند، ناگهان سر و کلهی «یو.اف.او»ها پیدا میشود.
در حالی که گمانهزنان و مورخین ارتش این مشاهدات را به عصبیتها و نگرانیهای جنگی نسبت میدهند، اما آنها که «یو.اف.او»ها را باور دارند، مثالهایی مییابند که ندیده گرفتن آنها دشوار است. وقتی در سپتامبر ۱۹۳۹ جنگ جهانی دوم آغاز شد، شمار زیادی از گزارشات اشیاء پرندهی ناشناخته در سراسر آلمان هیتلری دیده شد. به دلیل این که وجود «یو.اف.او» هنوز مورد بحث نبود، متحدین بر این باور بودند که این «شیاطین» (Bogeys) (آن طور که آن روز خوانده میشدند)، جنگندههای جدیدی هستند که به دست نازیها توسعه یافتهاند. اما اولین جنگنده بمبافکنهای آلمانی «مسر اشمیت ام.ای ۲۶۲» (Messerschmitt ME-262) تا سال ۱۹۴۳ هم توسط نیروی هوایی آلمان وارد جنگ نشدند.
کریس پیتمن: واقعاً شکی در پیشرفته بودن سیستم نیروی محرکهی «نازی»ها و تکنولوژی هوایی آنها نیست. آنها اولین جت جنگنده بمبافکن قابل استفاده را داشتند. آنها یک هواپیمای آزمایشی ساختند که به شکلی باورنکردنی شبیه به «یو.اف.او»هایی است که حتی همین امروز گزارش میشوند. واجد تکنولوژی پیشرفتهی راکت بودند. شایعات طولانی دربارهی پروژههای «نازی» در ساخت هواپیماهایی با استفاده از تکنولوژی «یو.اف.او» بر سر زبانها بوده است.
دکتر بیل برنز: در پایان قرن نوزدهم، ما «آلیستر کراولی» (Aleister Crowley)، «اچ.جی ولز» (H.G. Wells) و «برام استاکر» (Bram Stoker) نویسندهی «دراکولا» (Dracula) را داریم، و همین طور «ژول ورن» (Jules Verne) که «از زمین تا ماه» را نوشته است. همهی اینها عضو مجمعی به نام «طلوع طلایی» (Golden Dawn) بودند. در این مجمع، آنها در واقع نه تنها به وجود «یو.اف.او»ها، بلکه به موجودات فضایی هم باور داشتند. این فرهنگ، هیتلر را در اواخر دهه ۱۹۲۰ و در اوایل دهه ۱۹۳۰ تحت تأثیر قرار داد. در جستجوی منشاء «نسل آریایی»، آنها به هندوستان و متون «ودا»یی (Vedic) میرسند که دربارهی «یو.اف.او» گفته است. پس هیتلر به روش خودش یک باورمند به «یو.اف.او» بوده و در راه توسعهی «یو.اف.او»ی خودش بوده است. تا بر اساس متون «ودا»یی سلاحی حیرتبرانگیز و پرهیجان داشته باشد که بتواند به جنگ پایان بدهد.
با وجود این که نازیها هرگز نتوانستند آنچه که «سلاح حیرتآور» خوانده میشد را تولید کنند، گزارشها از ماشینهای پرندهی عجیب در حریم هوایی آلمان، همچنان در طول جنگ ادامه داشت. اما این چه بود که خلبانهای جبههی متحدین آن را گزارش میکردند؟
دکتر بیل برنز: در دههی ۱۹۴۰ همان طور که موج بمبافکنهای آمریکایی شهرهای آلمانی «درِسدن»، «هامبورگ»، «برلین» را کاملاً نابود میکردند، در این یورشها بود که خلبانهای آمریکایی گویهایی از نور را میدیدند که به سوی هواپیماهایشان میآمدند. نمیدانستند آنها چه هستند. در ابتدا فکر کردند که اینها سلاحهای مخفی آلمان است. پس آنها را «جنگندههای فوو» (Foo Fighters) نام گذاشتند. لغت «فیو» (feu) در فرانسه یعنی «آتش». و اینها گلولههایی از آتش بودند که پیدا میشدند. پس به جای «جنگندههای فیو»، به آنها «جنگندههای فوو» میگفتند.
کریس پیتمن: شمار زیادی از آنها بر فراز آلمان و اروپای شرقی دیده میشدند. به اشکال متنوعی توصیف شدهاند، مثل صنایع پیشرفته، یا به سادگی «گویهای نورانی».
جورج نوری: در آن زمان این بسیار موضوع مهمی بود که ارتش شروع به توجه به آنها و تحقیق دربارهی این اجرام کرد. صدها مورد از آنها وجود داشت. هیچکدام به نظر برای هواپیماها خطری نداشتند، اما همه جا بودند!
به شکلی نادر، وقتی که «جنگندههای فوو» ظاهر میشدند، هواپیماهای متحدین گاهی دچار مشکل مکانیکی میشدند. و بزرگترین معمای ممکن این بود که، برخی از خلبانها گزارش میدادند که از میان «یو.اف.او»ها عبور کردهاند؛ درست مثل این که هیچ جرمی وجود نداشته باشد. هرگز معلوم نشد که «جنگندههای فوو» چه بودند و یا از کجا آمده بودند، اما تئوری نوعی سلاح سرّی آلمانی، در سطحی وسیع از سوی خلبانهای متحدین در آن زمان پذیرفته شده بود. اما آیا ممکن است که «رایش سوم» (Third Reich) چنان تکنولوژی توسعه یافتهای، حتی پیشرفتهتر از هواپیماهای مدرن ما داشته باشد؟ برخی بر این باورند که آنچه که نازیها دست به توسعهی آن زدند، مکانیزمی پیشرفته بود که دانشمندان هنوز هم روی آن کار میکنند. تکنولوژی نیروی ضدجاذبهی مرکوری.
دیوید چیلدرس: این سیستم، مرکوری را مثل یک گوی شیشهای در یک سیستم بسته میگذارد. وقتی که مرکوری شروع به چرخش در روشی ژیروسکوپیک در درون سیستم بسته میکند، موجب بلند شدنش میشود. بالا رفتن الکتریکی آن همچنین همراه با نوری روشن است. و در حقیقت، بسیاری از «یو.اف.او»ها دقیقاً به همین شکل توصیف شدهاند. در جنگ جهانی دوم، آلمانها شروع به تولید تعداد بیشماری از مرکوری کردند و در واقع تعدادی از زیردریاییهایشان که بعداً غرق شدند، یکی در نزدیکی سنگاپور و دیگری در نروژ، تنها چند سال پیش بود که پیدا شدند؛ و همهی محمولهی آنها «مرکوری» بود. آنچه که تعداد انگشتشماری از مورخین دربارهی «جنگندههای فوو» نوشتهاند، که هنوز هم ظاهراً یک راز است، این است که نوعی توپ پلاسمایی بودهاند. هدف «جنگندههای فوو» این بوده که ضربان بالایی از شارژ مغناطیسی در اطراف بمبافکن تولید کنند که موتور را از کار میانداخت و در سیستم الکتریکی داخل هواپیما اختلال ایجاد میکرد.
آیا «جنگندههای فوو» واقعاً بر اساس تکنولوژی فرازمینی ساخته شده بود؟ اگر این طور بوده، آلمانیها آن را از کجا به دست آوردند؟ نظریهپردازان «یو.اف.او» به کشف بشقابپرندهای که در سال ۱۹۳۶ در «جنگل سیاه» (Black Forest) در نزدیکی «فریبرگ» (Freiburg) آلمان سقوط کرد اشاره میکنند. برخی معتقدند که دانشمندان آلمانی فضاپیما را تعمیر کردهاند تا انرژی و نیروی محرکهی آن را مورد آزمایش قرار دهند و با مهندسی معکوس، قادر به تولید نوعی از تکنولوژی شدهاند که برخی آن را تکنولوژی بیگانه مینامند.
ال. ای. مارزولی: آیا نازیها این فضاپیما را گرفتهاند و آیا نوعی معاهده بین آنها شکل گرفته است؟ آیا نازیها جسدی هم پیدا کردند؟ این سخت است که بتوان گفت آنها چقدر در اختیار داشتهاند. آیا هیچ تماسی وجود داشته است؟
جورج نوری: همیشه این تئوری وجود داشته که آنها یک فضاپیما را گرفته و آن را مهندسی معکوس کردهاند. این کاملاً ممکن است. آنها واقعاً پیشرفتهتر از هر فرهنگ دیگری در زمان خود بودند. جای خوشوقتی از دانش آمریکاییها است که ما هم با دانش و تکنولوژی خودمان با آنها مبارزه کردیم.
دکتر رابرت فریزبی: پس از جنگ جهانی دوم، نوعی تمرین به نام «عملیات گیره کاغذ» (Operation Paperclip) توسط آمریکاییها شکل گرفت. متحدین با همهی این تکنولوژی آلمانی مواجه بودند؛ موتورهای جت، هواپیماها، هواپیماهایی با موتور راکت و همهی این دستگاههای حیرتانگیز. یک مثال از آنچه که در «عملیات گیره کاغذ» مورد استفاده بود برای شما میآورم. درست در پایان جنگ، «وان براون» (Von Braun) و تیماش شروع به طراحی یک راکت چند مرحلهای کردند که قادر بود به ایالات متحده برسد. آنها همچنین برنامهای برای ایستگاهی فضایی داشتند. یک ایستگاه فضایی گَردان علمیتخیلی. و علاوه بر این، آنها یک ذخیره کنندهی عظیم نور خورشید داشتند. یک آینه که برای تمرکز خورشید بر روی زمین و به عنوان نوعی اشعهی مرگ طراحی شده بود. همهی این ایدههای عجیب از این تیم سر میزد که تبدیل به یک نیروی ضربتی برای ایالات متحده شد. در نهایت این «وان براون» بود که راکت «ساترن ۵» (Saturn Five) را ساخت، که بتواند انسان را به ماه ببرد.
داستان «جنگندههای فوو» در جنگ دوم جهانی درست مثل مبارزهی لس آنجلس، در حد وسیعی به دست مورخین سنتی فراموش یا نادیده گرفته شده است. اما اتفاقی که درست ۲ سال پس از جنگ حادث شد، حتی تردیدهای بیشتری را دامن زد. اگر این بیگانگان واقعاً وجود داشته باشند چه؟ و آیا ممکن است که یکی از ادوات آنها با «زمین» برخورد کرده باشد؟ اغلب باستانشناسان این واقعیت را که موجودات فضایی در خلق اهرام مصر دست داشتهاند رد میکنند. متخصصین الهیات و محققین مذهبی از پذیرش این ایده که حکایات «انجیل» یا «ماهابهاراتا» (Mahabharata) میتوانند توصیف دخالت بیگانگان باشند، سر باز میزنند. و دولتها هم در طول تاریخ همواره گزارشهای پیرامون این که زمین مورد بازدید بشقابپرندهها واقع شده است را رد میکنند. اما در هشتم ژوئیه ۱۹۴۷ گزارش مشاهدهی یک «یو.اف.او» وجود داشت که حتی دولت ایالات متحده نیز به سختی توانست آن را رد کند. چرا؟ زیرا این بار، گزارش توسط ارتش ایالات متحده تأیید شد.
لیندا مولتون هاو: من دارم در «فاستر رنچ» (Foster Ranch) بین «کورونا» (Corona) و «رازول» در نیو مکزیکو قدم میزنم، که از جایی که موسوم به زمین مخروبه است دور نیست، درست پشت آن تپه. و این زمین مخروبه به سرفصلی برمیگردد در ژوئیه ۱۹۴۷ در بارهی یک دیسک، یکی از آن «یو.اف.او»های مرموز، که در واقع درست همینجا سقوط کرد.
یک شب در اوایل ژوئیه ۱۹۴۷ طوفانی شدید در نیو مکزیکو در جریان بود. صبح روز بعد، گلهداری به نام «مک برازل» (Mac Brazel) برای سرکشی خسارت بیرون رفت.
جولی شاستر: «مک برازل» رفت بیرون تا مطمئن شود همه چیز سر جای خودش است. او از این منطقهی وسیع مخروبه عبور کرد. چیزهایی دید که هرگز پیش از این ندیده بود. این خبر را به دفتر کلانتر گزارش کرد. در سال ۱۹۴۷ «رازول» متعلق به «نیروی هوایی رازول» بود. کلانتر با پایگاه تماس گرفت و پایگاه افسری به نام «جس مارسل» (Jesse Marcel) را فرستاد. و در این زمان بود که اینجا تبدیل به منطقهی ارتش شد به طوری که در هر نقطهای از این منطقه میتوانستید آنها را ببینید.
در گزارش رسمی ارتش اظهارات مبهمی دربارهی آغاز جستجو در منطقهی ذکر شده بود: «یک روز در هفتهی اخیر». اما چرا ارتش گزارش خود را فوراً ابلاغ نکرد؟ و چرا آنها این همه دربارهی زمان وقوع مبهم عمل کردند؟
جولی شاستر: یکی از بهترین چیزهایی که ما داریم، روزنامهی هشتم ژوئیه ۱۹۴۷ است، که کلنل «بلنچرد» (Blanchard) به ستوان «والتر هات» (Walter Haught) که افسر اطلاعات عمومی بود دستوری ابلاغ کرد مبنی بر این که در محدودهی ما یک بشقابپرنده مشاهده شده که به «فورت وورت» (Fort Worth) و سرپرستان ارشد منتقل شده است.
ویلیام برملی: رازول واقعاً یک نقطهی عطف در تاریخ «یو.اف.او» است. من فکر میکنم دلیل آن هم این بود که ارتش برای اولین بار تأیید کرد که یک دیسک سقوط کرده در اختیار دارد. و به دلیل تأیید شدن در آن زمان البته تولید یک هیجان کرد.
جولی شاستر: اما بعد در نهم ژوئیه، «ژنرال ریمی» (General Ramey) گزارشی منتشر کرد که میگفت: «نه، این تنها یک بالون هواشناسی بوده است.» و این بهترین سرپوش مستدل بر «یو.اف.او» است که تا کنون دیده شده است.
سران ارتش، به منطقه به عنوان بخشی از ماجرای دیسک پرنده مراجعه میکردند. یادداشتهای محلی، حتی تصادم را هم به همراه خسارات گزارش دادهاند. پس چرا در کمتر از ۲۴ ساعت بعد، آنها ناگهان تصمیم گرفتند که آنچه یافتهاند چیزی بیش از یک بالون هواشناسی نبوده است؟ با این حال، «بلنچارد» و «ریمی» همچنان بر روایت خود پافشاری کردند. ستوان «هات» در سرتاسر زندگیاش پای گزارش خود ایستاد، و آنها که او را باور میکنند معتقدند که تکنولوژی ممکن است اخیراً شواهد غیر قابل تکذیبی فراهم کرده باشد که آنها همیشه در جستجوی آن بودهاند.
جولی شاستر: وقتی که سرگرد «مارسل» بقایا را به «فورت وورت» برد و ژنرال «ریمی» آن را بیرون آورد تا کنفرانسی دربارهی آن داشته باشد که این تنها یک بالون هواشناسی بوده، یک عکس از او موجود هست با یک تکه کاغذ در دستش، که نشان میدهد یک یادداشت هست. یک سرپرست جستجو در منطقه، کلمات را از این یادداشت بیرون کشیده است که شامل کلماتی هستند مثل: «تیم فورت وورت»، «قربانیان تصادم». پس هر سال که تکنولوژی پیشرفت کند، ممکن است ژنرال «ریمی» یکی از آنهایی باشد که آن را حل میکند.
لیندا مولتون هاو: «باب وود» (Bob Wood) یک محقق «یو.اف.او» مدارکی را در سال ۱۹۹۶ دریافت کرد و آنها را با من و چند نفر دیگر در میان گذاشت. این اسناد «یگان پدیدههای بینسیارهای» (Interplanetary Phenomena Unit) نام داشت؛ با یک مهر ستاد جنگ، مورخ ۲۲ ژوئیه ۱۹۴۷ که میگفت: «مضطرب کنندهترین بخش این تحقیقات این بود که جسدهایی هم، نه چندان دورتر از «حوزهی یک سقوط» در منطقهی «مک برازل» بین «کورونا» و «رازول» پیدا شد که به نظر میآید که مثل کالبدشکافی یک قورباغه تشریح شدهاند.» اشاره نمیکرد به این که آیا این جسدها انسان بودند؟ یا این که جسدها غیرانسان بودهاند؟ اما ناگهان، برای من، این شوک که به خواندن سندی در اواخر دههی ۹۰ ختم شد، آنچه را که بالاخره توضیح میدهد این است که دولت ما میدانست که موجودات فضایی از جای دیگری در جهان و از سالهای بسیار دور وارد سیارهی ما شدهاند.
پنج سال بعد از «رازول»، نیروی هوایی ایالات متحده اشیاء پرندهی ناشناخته یا «یو.اف.او» را سند زد. در دهها سال بعد از آن، هزاران «یو.اف.او» در سراسر دنیا گزارش، عکسبرداری و ضبط شدهاند.
دکتر بیل برنز: احتمالاً یکی از بزرگترین بخشهای انقلابی در تغییر عقیده دربارهی «یو.اف.او»ها و بشقابپرندهها، دوربینهای ویدیویی است. فقط ببینید چه اتفاقی در «فنیکس» (Phoenix) آریزونا در مارس ۱۹۹۷ افتاد، وقتی که این بومرنگ عظیم پرنده مستقیماً از «فنیکس» عبور کرد، درست از وسط دره رفت به طرف جنوب و مرز مکزیک. همهی آن در دوربینها ضبط شد. خبرهای سراسری آنها را دریافت کردند. خبرهای محلی آن را دریافت کردند. آن را در «سی.ان.ان» دیدید. آن را در برنامهی «لری کینگ» (Larry King) دیدید. و بله، البته که مردم آنها را نورانی میخوانند، البته که این کار را کردهاند، ولی واقعیت این است که وقتی شما چیزی را با چشمهای خودتان میبینید، حتی وقتی که روی یک ویدیوی دستی میبینید، ناگهان نظرتان تغییر میکند. بنا بر این بر اساس سرشماریها، سرشماری «گلوپ» (Gallup) و سرشماری «روپر» (Roper)، بیش از ۵۰ درصد آمریکاییها باور دارند که بشقابپرندهها وجود دارند، و نزدیک به پنجاه درصد باور دارند که دولت هم میداند که بشقابپرندهها وجود دارند و این حقیقت را پنهان میکند.
اما چرا این همه مشاهدهی «یو.اف.او» پس از «رازول»؟ آیا این تصادفی است؟ یا این که رشد باورمندی به بیگانگان شرایطی برای آنها که در گذشته نگران دیده شدن بودهاند فراهم میکند، تا قدم فراتر بگذارند؟ شاید دلیل دیگری هم وجود داشته باشد. احتمالاً مشاهدات بیشتری وجود دارد؛ زیرا حقیقتاً از زمان طلوع عصر فضا بازدیدکنندگان بیگانه بیشتر میشوند.
ویلیام برملی: داستانهای بسیاری دربارهی «یو.اف.او»ها و بیگانگان هست، و مقدم بر آنها مشاهدات بسیاری هم وجود دارد که به شکلی وسیع گزارش نشدهاند، چون جنگ جهانی دوم مقدم بر آن بوده است. اما چون ما تصادمهای بیشتری داریم و فضای بیشتری در روزنامهها برای بحث موجود است، من فکر میکنم که این واقعاً کمک میکند که این موضوع دوباره خودنمایی کند.
اگر همان طور که برخی معتقدند، حقیقتاً بیگانگانی از جهانی دیگر پیرامون ما هستند و بهترین تلاش خود را برای مخفی نگهداشتن خود برای هزاران سال انجام دادهاند، آیا هرگز حضور خود را آشکار خواهند کرد؟ و مهمتر از آن، چه اتفاقی خواهد افتاد اگر آنها چنین کنند؟ و اگر این اتفاق همین حالا هم افتاده باشد چه؟ در مارس ۲۰۱۰ نورهای متناوب اسرارآمیزی بر فراز «کلیولند» (Cleveland) اوهایو به مدت یازده شب متوالی درخشیدند.
[گزارشگر]: اینجا یک مشاهده داریم. همین حالا در بالای دریاچه. فکر میکنم در ۲۷۰ درجه جنوب دو تا شئ هستند که یکی از سمت چپ میآید. به شدت به هم نزدیک هستند. به هیچ وجه ممکن نیست که هواپیما باشند. آنچه هماکنون درحال وقوع است این است که سوژهی مورد نظر که ظاهر شده همین جا مانده و شناور است و به شدت درخشان میشود. رنگهای مختلفی ساطع میکند و سوژهی دوم به نظر میرسد که در سمت چپ دیگری هست. حالا به نظر میرسد که به دور آن یکی میچرخد. واو! همین الان کاملاً جای خودشان را عوض کردند. خدای من، این خیلی زیباست. میداند که ما داریم تماشا میکنیم! میداند که داریم میبینمش!
مشاهدهی «کلیولند» یکی از هزاران گزارش هر سال است. و در حالی که بسیاری بودهاند که نشانههای دروغ را اثبات کردهاند، اما سایرین به این آسانی آن را از اعتبار نینداختهاند. در سال ۱۹۹۱ وزارت دفاع بریتانیا، نویسنده و روزنامهنگار «نیک پوپ» (Nick Pope) را مسؤول ردیابی صدها گزارش سالانهی مشاهدات «انگستان»، «اسکاتلند» و «ولز» نمود.
نیک پوپ: وزارت دفاع از سال ۱۹۵۰ به بعد به انتشار «یو.اف.او»ها توجه نشان داده است. و همهی دلیل جستجو در مشاهدات «یو.اف.او» لزوماً به این دلیل نیست که این مجموعه به بازدیدهای موجودات فضایی باور داشته باشد، بلکه این بیشتر باز نگه داشتن چشمها بر هر نوع فعالیت غیرمعمول در حریم هوایی بریتانیا است. به طور واضح، اگر چیزی در حدی غیرمعمول وجود داشته باشد، ما مایل هستیم دربارهی آن بدانیم. باورهای من، وقتی که این مسؤولیت را پذیرفتم، این بود که برای چه باید خودم را در این شرایط قرار بدهم؟ هیچ نوع بخصوصی دانش و یا علاقهای به پدیدهی «یو.اف.او» نداشتم، و نه قطعاً هیچ اعتقادی به هیچ چیز غیرمعمولی. اما هر چه بیشتر به آرشیوهای گذشته در پروندههای گذشته جستجو میکردم، و بیشتر شروع به تحقیق دربارهی آنها که در توالی روزانهای به من گزارش شده بود کردم، نظرم تغییر کرد، و متوجه شدم که بعضی از مشاهدات «یو.اف.او» قابل هیچ نوع توضیح قراردادی نیستند.
بسیاری از عجیبترین نمونههایی که «پوپ» در جستجوهای خود داشت، در ارتباط با مشاهدهی گزارشاتی از خلبانها، پلیس و افسران ارتش بود. در حالی که دیگران از رادارهای پیشرفته، ویدیو و یا شواهد عکاسی بهرهمند بودند.
نیک پوپ: یک نمونه که یک نقطه عطف برای من شد، حادثهی «کاسفورد» (Cosford) بود. «کاسفورد» یک پایگاه ارتش در بریتانیا است. و در یک شب بخصوص که در ۳۰ مارس ۱۹۹۳ اتفاق افتاد، موجی از مشاهده در یک دورهی شش ساعته حادث شد. بسیاری از شاهدان پلیس و ارتش حضور داشتند، و دو پایگاه هوایی «کاسفورد» و «شاوبری» (Shawbury) توسط اشکال مثلثی شناوری احاطه شده بودند. افسر هواشناس یکی از این پایگاهها، برای من اندازهی یکی از این جامبوجتهای شناور یا با سرعت بسیار بسیار آهسته را تشریح کرد که سپس شتاب گرفته و به سوی افق و با سرعتی باور نکردنی دور شده بود. او میگفت که بسیار سریعتر از یک جت ارتشی، و این مردی با ۸ سال تجربه در نیروی هوایی است.
کریس پیتمن: این مشاهدات به طور کامل بررسی شد. نه تنها توسط محققین خصوصی «یو.اف.او» بلکه همچنین توسط دولت بریتانیا، که قادر به توضیح همهی این گزارشات مشاهده در طی این حوادث نبود.
مشاهدهی فریبندهی دیگری در بریتانیا و در دسامبر ۱۹۸۰ اتفاق افتاد. کارکنان نیروی هوایی ایالات متحده که در «سافِک» (Suffolk) انگلستان مستقر شدند، گزارش دادند که نور درخشان یک سفینهی فضایی را مشاهده کردهاند که در جنگل «رندلشَم» (Rendlesham) در دو شب متوالی فرود آمده است.
نیک پوپ: چیزی که این مورد بخصوص را غیرمعمول میکند این است که این یک سوژهی نورانی در آسمان نبود، این یک وسیلهی فلزی بود که برخی از شاهدان اعلام کردند که به آن نزدیک شده و در واقع به آن دست زدهاند. یکی از شاهدان، سمبل عجیبی روی بدنهی آن دیده که به هیروگلیف مصریان شبیه بوده است. او طرحی از آن در دفترچهی پلیس کشیده و چند عکس برداشته که به او گفته شد که عکسها ظاهر نشدهاند. وزارت دفاع به آن توجه کرد و سرویس جاسوسی دفاع، رادیواکتیو را که از منطقهی فرود برداشته شده بود تشخیص داد و به اندازهای بیش از حد بالاتر از سایر نقاط بود. و این دقیقاً گفتهی خود دولت و بیانیهی آنها است.
کریس پیتمن: دولت بریتانیا پروندهی قطوری از اطلاعات را دربارهی این گزارش مشاهده ایجاد کرد، ولی تا این تاریخ، متأسفانه حقیقت ماجرا دربارهی این مشاهده هرگز مشخص نشده است.
اما در تردید داشتن از شهادت شاهدان عینی، وزارت دفاع به زودی پرونده را بست. بیست و دو سال بعد، وقتی دولت پرونده را دوباره در شایعهی «رندلشَم» وارد جریان کرد، شواهد قاطع نبود، اما آنچه که مطرح بود اعتبار داشتن شاهدان اصلی بود که پرسنل ارتش را تعلیم داده بودند.
دکتر بیل برنز: واضح است که به عنوان یک شکارچی «یو.اف.او»، مردم زیادی را ملاقات کردهام که با «یو.اف.او» برخورد داشتهاند. فقط در هواپیما، به طور مثال سوار هواپیما هستید و ناگهان خلبان از کابین بیرون میآید، و این پنج بار به طور جداگانه اتفاق افتاده و خلبان به من گفته که: من یک «یو.اف.او» را بر فراز «فینکس» دیدم، یک «یو.اف.او» را روی «تگزاس» دیدم، نیمی از خدمهی من «یو.اف.او» را دیدند. و وقتی به خلبان میگویید که «خُب، این را گزارش میکنی؟»، میگوید: وقتی برج مراقبت فرودگاه میگوید مایلی «یو.اف.او» را گزارش کنی؟ و از خنده غش میکنند، معلوم است که جواب من «نه» خواهد بود. مشاهدهی «یو.اف.او» هر روز اتفاق میافتد. مردم واقعی، با مشاهدهی حقیقی از «یو.اف.او»های حقیقی. بسیار متداول است که مردم بیشتر و بیشتر دربارهی آن صحبت کنند. یک اتفاقی در جریان است.
نیک پوپ: در مورد عکسالعمل دولت به همهی این ماجرا، قطعاً در بریتانیا قانون وزارت دفاع برای سالهای زیادی تلاش کرده تا این موضوع را از اعتبار بیندازد. نه واقعاً به شکل یک تلاش بدخواهانه برای سرپوش گذاشتن روی حقیقت در بارهی «یو.اف.او»، بلکه بیشتر به خاطر شرمساری از این که چیزهایی در حریم هوایی ما هستند که ما نمیدانیم چه هستند. و این موقعیت خوبی برای یک دولت و ارتش نیست.
در ۱ دسامبر ۲۰۰۹ وزارت دفاع بریتانیا در سکوت به پروژهی «یو.اف.او» پایان داد. با این عنوان که شواهد معتبری دربارهی این که «یو.اف.او» خطری بالقوه برای بریتانیای کبیر باشد در دست نیست.
نیک پوپ: جنبههای متفاوتی دربارهی این تصمیم وجود دارند که به طور مشخص جنجالبرانگیز هستند. اولاً بیش از ۱۰ سال هست که «یو.اف.او» در بریتانیا مشاهده میشود. بنابراین به نظر زمان خوبی برای متوقف کردن پنجاه سال جستجو دربارهی معمای «یو.اف.او» نبود. نکتهی دیگری که این موضوع را جنجالبرانگیز میکرد، روش اعلام این تصمیم بود. هیچ بیانیهای دربارهی این موضوع منتشر نشد. به سادگی گفته شد: وزارتخانه به هیچ یک از پرسشها دربارهی این موضوع پاسخی نخواهد داد و دیگر دربارهی آنها تحقیق نخواهد کرد.
یک موفقیت مواجههی آنها در بستن اطلاعات این پروندهی وابسته به «یو.اف.او» این واقعیت است که اغلب دانشمندان معتقدند که مطالعهی پدیدههای بیگانه کمی بیش از حواشی علم است. ترس از برکناری یا مسخره شدن است که بسیاری از دانشمندان را در سایه نگاه میدارد.
دکتر تد پیترز: بهترین دانشمندان ما که در سراسر جهان با هم در ارتباط هستند تابع پیشنویسهایی هستند که شامل این است که، مثلاً نمیتوانند تظاهر به «مذهب» کنند. نمیتوانند به «بشقابپرنده»ها اعتقاد داشته باشند. و قطعاً نباید با کسی که «بشقابپرنده»ها را باور دارد همراه باشد.
دکتر آلبرت هریسون: ولی این کار انجام شده است. شاید شما بگویید که این اتفاق در پشت درهای بسته افتاده، چون هیچکس نمیخواهد جلب توجه کند. منظورم این است که آنها میدانند یک تاوانی برای این نوع جستجوها وجود دارد. بنا بر این طبعاً پنهان عمل میکنند.
رابرت باوال: متوقف کردن و جلوگیری کردن از نگرانی دربارهی مرور و نتیجهگیری دربارهاش، از نظر من اشتباه است. ما میتوانیم به این که حیات در خارج از این سیاره وجود دارد بیندیشیم. میتوانیم به این که تماسی با تمدنهایی دیگر وجود داشته است یا نه، فکر کنیم. چرا که نه؟
ادامه دارد…
این مقاله در ۳ قسمت تهیه شده است: | قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم |