اندازهگیریهای انجام شده توسط تلسکوپ «هابل» (Hubble) در سال ۲۰۰۳ ثابت کرد که «شباهنگ بی» همان است که به نام «کوتوله سفید» (white dwarf) میشناسیم. ستارهای با چگالی بسیار سنگین. با وجود این که از نظر اندازه از زمین کوچکتر است، برآورد شده است که وزن آن ۸ برابر وزن خورشید ما است. اما «دوگان»ها چگونه به دانش ستارهشناسی باستان که به نظر میرسد پیشرفتهتر از دانش مدرن است، دسترسی داشتهاند؟
دکتر سارا سیگر: معما این است که چگونه این داستان در طی نسلها دست به دست گشته است؟ در حالی که این داستان از زمانی پیش از این که ستارهشناسان بدانند که ستارهی همجواری با «شباهنگ» وجود دارد که با چشم غیرمسلح دیده نمیشود؟
پیتر فیبگ: این سمبل «دوگان»ها برای «شباهنگ» است. وقتی آن را میچرخانید، میتوانید مدار آن را که در حول محور مرکزی به وسیلهی «شباهنگ آ» ایجاد میشود ببینید که «شباهنگ بی» به دور آن میچرخد. بنابراین میبینیم که این یک سیستم دایرهای است. این سمبل، عملاً یک مدل ستارهشناسی است که «دوگان»ها نمیتوانستهاند اختراع کنند، چون فقط «شباهنگ آ» قابل دیدن است و «شباهنگ بی» و «شباهنگ سی» قابل دیدن نیستند. اما به هر حال روش تشریح مدار کاملاً صحیح است. یک نتیجهگیری میتواند این باشد که خدای آنها «نامو»، که این دانش را برایشان آورده، میتوانسته یک موجود فضایی هوشمند بوده باشد.
از اوایل قرن بیستم، این قبیله به صورت منظم توسط مردمشناسان مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفت. این مسئله، بسیاری از مورخین را واداشت تا ادعا کنند «دوگان»ها حتماً دانش ستارهشناسی را از غرب آموختهاند.
دکتر رابرت کارگیل: اساطیر «دوگان» از قبل جریان خود را داشت، وقتی علم چیزی را تأیید کرد که «دوگان»ها از دوران باستان میدانستند! ممکن است تنها تصادفی ظریف باشد و یا تلفیق دو عبارت که آنها هم شنیدهاند، چون این یک فرهنگ سینه به سینه است، و اسطوره کاملاً روان و سیال است. آنها چیزی دربارهی ستارهای که به ستارهای دیگر مربوط است شنیدهاند و فقط در اساطیرشان آن را ترسیم کردهاند؛ در مذهبشان ترسیمش کردهاند. بعد وقتی گزارشگرانی به دنبال آن از راه رسیدند و گفتند: «شما به چه چیزی اعتقاد دارید؟» آنها هم جواب دادند: «بله ما از میلیونها سال پیش این را میدانستیم».
جورجیو سوکالوس: وقتی منتقدین میگویند که این دانش از تکنولوژی مدرن به آنها رسیده است، کاملاً غلط است. چون ما میدانیم که این قصه به صدها سال پیش از این که نژادشناسان مدرن حتی توانسته باشند به اینجا برسند، برمیگردد.
پیتر فیبگ: اگر هیچ راهی برای اثبات صحیح بودن همهی این اطلاعات، که شامل آن بخش که هنوز هم تحت مطالعهی ستارهشناسان است، وجود داشته باشد، به معنی آن است که زمین در عهد عتیق میهمانانی از فضاهای خارج داشته است.
رابرت باوال: حتی اگر آنها این دانش را به ارث برده باشند، باز هم سؤال این است که: از کجا؟ از تمدنهای پیش از خود؟ یا از تمدن موجودات فضایی؟ یا این که فقط تصادفی آن را کسب کردهاند؟ از نظر من، این یک تصادف نیست.
اگر مردم «دوگان» واقعاً به این دانش پیشرفتهی ستارهشناسی دسترسی داشتهاند، آیا افسانههای آنها بر اساس اتفاقات حقیقی بنا شده است؟ مصریان باستان و «دوگان»ها در باور خدایان یا موجودات اسطورهای آسمان، تنها بودهاند؟ آیا توضیحات مشابهی دربارهی اساطیری مشابه در فرهنگهای دیگر دنیا هم وجود دارد؟ و چه چیزی را از هویت این بازدیدکنندگان آشکار میکند؟ احتمال دارد که پاسخ ما نه در آفریقا، بلکه در تنگههای جنوب غرب آمریکا یافت شود.
در ۵۰ کیلومتری «گَلوپ» (Gallup) در نیومکزیکو، دهکدهی سرخپوستی «زونی» (Zuni) قرار گرفته است. پناهگاهی از خرابههایی مرتفع. این شهر خشتی، مأوای سرخپوستان «زونی»؛ یکی از قدیمیترین قبایل بومی در شمال آمریکا است. آنها این زمین را از ۲۰۰۰ سال پیش به ارث بردهاند و از اسرار آن حتی برای مدت طولانیتری مراقبت کردهاند.
کریس اوبراین: «زونی» جامعهی بسیار جالبی است؛ و از معدود فرهنگهایی است که هنوز برای بقیهی مردم دنیا دانش ستارهشناسی سنتی آنها باز نشده است. بیشتر این گونه اطلاعات توسط خود بومیها حفظ میشود. و برای من خیلی جالب است، چون در حال حاضر در دورهی زمانیای به سر میبریم که در حال یادگیری بیشتر و بیشتر دربارهی علم ستارگان هستیم.
بیشتر تاریخ مردم «زونی» در صخرههای بیابان نیومکزیکو نقش شده است. شیخ قبیله «کلیفورد ماهوتی» (Clifford Mahooty) و یک باستانشناس به نام «دن سیمپلیسیو» (Dan Simplicio) اسرار «زونی»ها را مستقیماً مورد مطالعه قرار دادهاند. آنها داستانهایی را جمعآوری کردند که نسل به نسل گشته است، و ریشه در این باور دارد که پدیدآورندگان قبیله و نگاهبانانشان، موجودات فوق طبیعی آسمانی هستند.
دن سیمپلیسیو: این یکی که اینجاست جالب است (تصویر زیر). میتوانم بگویم که در قرن گذشته ایجاد شده. اما از این طراحی میتوان ترکیب ستارهها را دید. نقشهای الهی در اغلب دورهها و در بسیاری از سنگنوشتههای فرهنگی ما نقش بسته است؛ و این یکی از آنهاست که ستارهای را نشان میدهد. میتواند یک «ابر اختر» متعلق به «سحابی خرچنگ» (Crab Nebula) باشد.
کلیفورد ماهوتی: در اساطیر «زونی»ها، در دعاها و آداب و تشریفات مذهبی، دربارهی کسانی به عنوان موجوداتی آسمانی صحبت میشود که به اینجا آمدهاند و به ما گفتهاند که چگونه زندگی کنیم. اگر به اکثر ترانهها و دعاها و مناجاتهای مذهبی ما گوش کنید، این چیزی است که در همهی آنها شنیده میشود. دربارهی فضا صحبت میکنند. دربارهی آن بالا و از درون کهکشانی صحبت میکنند که از آنجا آمدهاند، و آن را اینجا بر روی دیوار صخره نقش کردهاند. اما معنای واقعی آن پیچیدهتر از این است.
گفته شده که این نقشها در حدود هزار و دویست سال پیش از میلاد مسیح ایجاد شدهاند. با این حال به نظر میرسد که فضانوردان و وسایل نقلیهی آنها را به تصویر کشیدهاند.
دن سیمپلیسیو: اینجا میبینید که یک نقش دیگری هست که چشم دارد، چیزی مثل یک بینی به طرف پایین آمده، بله مثل یک بینی، که کمی از بین رفته.
کلیفورد ماهوتی: من فکر میکنم این روش مردم باستان بوده که چیزی را دیدهاند و تا آنجا که میتوانستهاند توصیفش کرده و اینجا گذاشتهاند. البته این همان چیزی نیست که آنها دیدهاند، اما بهترین کاری بوده که برای نشان دادن چیزی که دیدهاند از آنها بر میآمده است.
دیوید چیلدرس: با همهی حکاکیها و چیزهایی از این دست، همه چیز بستگی به تفاسیر ما دارد. گاهی تنها مردمفریبی است. اما گاهی اوقات کاملاً شرح و نقش یک جور «خدا» از فضا هستند. یک جور فضانورد. و وقتی بیشتر بررسی میکنید، و مثلاً همین قبیلهی «زونی» را فرض کنیم، به شما میگویند که این حکاکیها چه هستند. حتی خود «زونی»ها هم آنها را «انسانهای فضایی» مینامند.
دن سیمپلیسیو: این یکی به نظر میرسد که دو پا دارد که در اینجا هست، بدنش نوعی فرم لوزی مانند است. احتمالاً سر هم داشته، اما در اینجا شکسته شده. خُب، این شکلی کاملاً متفاوت از انسان است.
کلیفورد ماهوتی: امروز به طور معمول اینها را «یو.اف.او» مینامند، اما در بین ما «زونی»ها ما همیشه فکر میکردیم که آنها محافظانی از دنیای بالا هستند، که به معنای فضا است؛ یعنی مردم آسمانی. موجوداتی که منشاء فرازمینی دارند. و این همچنان تا به امروز هنوز هم در اساطیر و آداب مذهبی ما وجود دارد.
مثل اغلب قبایل بومی، «زونی»ها هم آسمانیها را «کاچینا»ها (Kachina) مینامند. بر اساس قصههای خلقت «زونی»، خدایان «کاچینا» از آسمانها فرود آمدند تا «زونی»ها را از دروازهی ویژه به زمین برسانند.
کلیفورد ماهوتی: «سیپاپو» (Sipapu) مدخل آسمان چهارم یا دنیای زیر زمین است. و نشانگر آن است که «کاچینا»ها از کجا رفت و آمد میکنند. بر اساس اسطورهشناسی، «زونی»ها از دنیای چهارم به جهان نور آمدند؛ که همانجاییست که ما امروزه هستیم. توسط کسانی که من آنها را موجودات فضایی تفسیر میکنم، موجوداتی از جهانی دیگر.
هر ساله «زونی»ها فستیوالی در بزرگداشتی که معروف به فستیوال «شالاکو» (Shalako) است، برگزار میکنند. به شیوهی سنتی لباس میپوشند که بیانگر «کاچینا» است. این سرخپوستان رسیدن خدایان به زمین را جشن میگیرند.
دیوید چیلدرس: این یک مجسمهی خدای «کاچینا» است. و اینها نوعی «خدا» هستند که از آسمان آمدهاند، و کلاهخودهای عجیبی به سر دارند.
جورجیو سوکالوس: این یکی، یک کلاهخود به جای سر دارد و اگر به همهی بدنش نگاه کنید، انگار که چیزی مثل یک لباس به تنش هست. این یکی هم یک کلاهخود لبهدار دارد.
دیوید چیلدرس: برای قبیلههای سرخپوستی مثل «زونی»ها، اینها خدایان آسمانی هستند که هر سال جشن مخصوص دارند. مردم این لباسهای مخصوص و ماسکها را به تن میکنند و ورود خدایان را تکرار میکنند. آنها واقعاً شبیه فضانوردان باستانی هستند.
دکتر بیل برنز: اگر به اشعار و افسانهها و قصههای قبایل بومی جنوب غرب آمریکا نگاهی بیندازید، میبینید که شرحیات مردم آسمانی هستند. مردم آسمانی به زمین آمدند و زمین را بذرپاشی کردند؛ و آنها با سفینههای پرنده آمدند. اگر شما با بزرگان قبیله صحبت کنید، آنها به شما میگویند که بسیاری از ما به وجود موجودات فضایی باور داریم.
توماس میلز: اینها سنتهای بینهایت قدیمی هستند که طی قرنها، قبیله به قبیله، خانواده به خانواده، نفر به نفر، منتقل شده؛ و این یک شیوهی سینه به سینه است. بومیها کلام نوشتاری نداشتهاند. آنها کلام گفتاری داشتهاند. و به شکل سنتی، شیوهی کلام گفتاری هنوز هم شیواترین ترکیب زندگی روزمرهی آنها است. و نیز توانایی آنها برای انتقال حقایق است.
دن سیمپلیسیو: به خاطرم هست که پدربزرگم دربارهی هواپیمایی میگفت که در حال پرواز به یک قلهی خاکی در شرق همینجا برخورد کرد. هیچ تفسیری از این که هواپیما چیست، وجود نداشته است. پس نزدیکترین چیزی که میتوانستند تفسیر کنند، از چیزی که میتوانسته پرواز کند، پرنده بوده، و یا «کاچینا»ی ماسکدار رقصنده.
کلیفورد ماهوتی: ما مردمی بسیار بسیار خرافاتی هستیم. در تاریخ «زونی»، آنها (بیگانگان فضایی) همیشه حضور دارند. حتی همینجا و در همینجا که ما نشستهایم، فقط ما قادر به دیدن آنها نیستیم. آنها در فرکانس متفاوتی هستند، و بسیار بسیار مقدس و بسیار بسیار اسرارآمیز هستند. آنها یک جایی همین دور و بر هستند.
برای آنهایی که باور دارند که فضانوردان باستانی هزاران سال پیش به زمین آمدهاند، کندهکاریهای ماقبل تاریخ، سرنخهای زیادی به دست آنها میدهند، تا بتوانند بدنهی شواهدشان را تکمیل کنند. از حکاکیهای دیواری و تندیسهای مصر باستان گرفته تا سنتهای قبایل و ماسکهای عجیب در غرب آفریقا و سنگ نوشتههایی در جنوب غرب آمریکا؛ همگی هزاران سال قدمت داشته و همهی آنها قصههایی مشابه از بازدیدکنندگانی آسمانی نقل میکنند. آیا افسانههای موجودات بیگانهای که هزاران سال پیش از زمین دیدار کردهاند، بیشتر الهامبخش باورها و اعتقادات بودهاند؟ موجوداتی الهی که به زمین میآیند. خدایانی که از آسمان نازل میشوند. آیا این اتفاقات تنها در افسانههای کهن «زونی» یافت میشود؟ آیا نقل قولهای مشابهی در فرهنگهای دیگر و مذاهب دیگر دنیا نیز وجود دارد؟ و اگر چنین است، چه توضیحی برای آن وجود دارد؟
جورجیو سوکالوس: ما باید یادمان باشد که پیشینیانمان بسیار هوشمند بودهاند. اما به هر حال چهارچوب تکنولوژی مرجع آنها با چهارچوب تکنولوژی ما متفاوت بوده است. بنابراین آنها فرهنگ لغتی که بتوانند به وسیلهی آن، چیزهای بخصوصی را که دیدهاند توصیف کنند نداشتهاند. پس چه کردند؟ از لغاتی استفاده کردند که در زمان خودشان برای آنها آشنا بوده است. پس تلاش کردهاند تا هر چه را که شاهدش بودهاند را، به بهترین شکلی که میتوانستهاند، با فرهنگ گفتار خود تشریح کنند.
در چین باستان نیز باورهایی وجود دارد که در افسانههای مصری، بومیان آمریکا و «دوگان»های آفریقا هم دیده میشود. افسانههایی که از ورود بیگانگان از ستارهها میگویند. بر اساس اساطیر چین، که به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد بازمیگردد، وقتی خدایی به نام «هوانگ دی» (Huang Di) متولد شد، درخششی از ستارهی بزرگ «چی» (Chi) مشاهده شد. «هوانگ دی» پس از آن از شکم یک اژدها، که نفسی آتشین داشت، به دنیا آمد تا اولین امپراطور چین بشود.
دکتر جاناتان یانگ: منشأ «هان» (Han) چینیها با داستانی از یک «خدا» که با یکدلی فرود آمد آغاز میشود. مردمی که در فقر و فلاکت در سرزمینی بسیار زیبا و ثروتمند، در درههایی عمیق اما همه در رنج زندگی میکنند. دلش به رحم آمد و تصمیم گرفت فرود بیاید.
جورجیو سوکالوس: «هوانگ دی» با یک اژدهای پرنده به زمین آمد. و او قدرت پرواز داشته. «هوانگ دی» میتوانسته در یک ثانیه، هر جا که بخواهد باشد. و او معمولاً این کار را با اژدهای خود و پرواز به نقطهای انجام میداده است.
دکتر جاناتان یانگ: حالا این انرژی پاک، یک انسان و رهبری توانا شده است. امپراطور زرد که فرمان میدهد و مردم را متحد میکند و دورهای از کامیابی پیش میآید. تا این که کار او به سرانجام میرسد.
«هوانگ دی» هرج و مرج را برچید و اولین امپراطوری چین را بنا کرد. به او به چشم یک قهرمان ملی نگریسته میشود که قطبنما و طب سوزنی را پدید آورده و همچنین خط چینی را طبقهبندی کرده است. یکی از بزرگترین میراثهای او، دیوار بزرگ چین است.
دکتر جاناتان یانگ: وقتی موفقیتها کامل شد، او تصمیم به رفتن گرفت. اژدهای زرد بزرگ بازگشت و او به داخل آن و به شکم اژدها بازگشت و برای همیشه پرواز کرد.
جورجیو سوکالوس: حالا، آیا این اژدها واقعاً اژدهایی با طبیعت بیولوژیکی است؟ یا این که نوعی عدم برداشت صحیح از ماشین است؟ زیرا همان طور که همهی ما میدانیم، اژدها همیشه مرتبط با بازدم آتشین و دود زیاد است. هر بار که ما یک راکت را در آغاز حرکت میبینیم، حرکتی پر دود دارد؛ که این دود گاهی زرد و گاهی سرخ است. این خیلی عجیب است که ما این همه ارتباط بین دوران باستان و دوران مدرن امروز داریم.
دکتر جاناتان یانگ: اسطورهشناسی تلاشی است برای فهمیدن آنچه که نمیتوانیم بفهمیم. برای فهمیدن آنچه که ماورای ما است. در آموزههای شرقی، اژدها اغلب مردم را جابجا میکرده است. گاهی روی پشت خود و گاهی در درون شکم خود. پس اگر ما به این آموزهها به چشم یک تلاش ادبی نگاه کنیم که وسیلهای را شرح میدهد که در نظر آنها غریب بوده، آنگاه به نظر نوعی بشقابپرنده میرسند. پس ممکن است تنها مسئلهی ترجمه باشد. چون بعد از همهی اینها، این فقط یک کلمه است که تلاش میکند چیزی را توضیح دهد که بسیار سخت فهمیده میشود.
۶۴۰۰ کیلومتر دورتر از چین، بخش دیگری از تأثیر موجودات الهی بر روی تمدن دیده میشود. این بار در جایی که ما در جهان امروز آن را «عراق» مینامیم. افسانهی بابلی «انوما الیش» (Enuma Elish) به قرن هفتم پیش از میلاد بازمیگردد. این متن کهن، ابتدا در سال ۱۸۴۹ توسط باستانشناس بریتانیایی «سر آستین هنری لیرد» (SirAusten Henry Layard) که مشغول جستجو در خرابههای کتابخانهی «آشوربانیپال» (Ashurbanipal) در «نینوا» (Nineveh) بود، کشف شد. داستان دربارهی خلقت اولین انسان به دست موجوداتی فضایی موسوم به «آنوناکی» (Anunnaki) میگوید.
جورجیو سوکالوس: در متون کهن «سومری» (Sumeria) ما توضیحاتی از موجوداتی الهی که از آسمان نازل شدهاند داریم که نام آنها «آنوناکی» است. لغت «آنوناکی» در اصطلاح به معنی: «آنها که از آسمانها آمدند» است. متن کلمه به کلمه میگوید که این موجودات با ادوات پرندهی فرود نازل شدند. و ما نه تنها قادر به یافتن توضیح «آنوناکی» هستیم، بلکه حتی تصویر او را هم داریم، و میتوانیم آنها را در تندیسها و در کندهکاریها ببینیم. و این بسیار جالب توجه است که ببینید این موجودات شبیه فضانوردان امروزی باشند، با لباسهایی عجیب، بعضی از آنها ساعت مچی داشتهاند، پوتین به پا داشتهاند، کلاه ایمنی دارند. و از همه مهمتر، بال دارند؛ و همواره معلق بر فراز «مردم عادی» شرح و یا ترسیم شدهاند. پس حالا سؤال این است که: «آنوناکی» چه کسانی بودهاند؟ و بر اساس فرضیهی فضانوردان باستانی، آنها فضانوردانی بودهاند که در روزگاری دور از زمین دیدن کردهاند.
ریشههایی مشابه در افسانههای یونان و خدایان روم نیز وجود دارد، که اتفاقاتی را شرح میدهد که تفسیری از ارتباط فرازمینی است. هر دو فرهنگ به خدایانی که در آسمانها زندگی میکردهاند اعتقاد داشتهاند. خدایانی که اغلب به زمین میآمدند تا با انسانها تماس برقرار کنند.
دیوید چیلدرس: یک مثال بسیار معروف «زئوس» (Zeus) و خدایان یونان است. آنها از آسمان و کوه «اولیمپوس» (Olympus) جایی در کوههایی که در آن زندگی میکردهاند فرود آمدند. و آنها واقعاً تمدن و علم را به انسان دادند. اما آنها از خواص انسانی بسیاری هم برخوردار بودند. بله، آنها به زنها علاقهمند بودهاند و مایل به این بودهاند که هر قدر که بتوانند با آنها رابطهی جنسی برقرار کنند و بچهدار شوند؛ و سپس به آسمان برگردند.
دکتر توماس بلارد: این ایدهی آمیزش خدایان با انسان کاملاً پیش پا افتاده بوده است. مثلاً «زئوس» در اساطیر یونان همیشه فرود میآمده و با انسانها آمیزش میکرده و «نیمه خدا» (Demigods) تولید میکرده است. مثل «هرکولس» (Hercules) یا «هلن» (Helen) شهر «تروی» (Troy) که به شکلی استثنایی زیبا و به شکلی غیرمعمول قدرتمند بود. و از هر نظر پر از استعداد بود. به عبارتی، در واقع انگار که شما نسل برتری در این زمینه ایجاد میکنید.
جورجیو سوکالوس: در نظریهی فضانوردان باستانی کل معبد خدایانی که ما در یونان باستان داریم چیزی نیست مگر موجود فضایی حی و حاضر که پیشینیان ما آنها را با موجودات الهی اشتباه گرفتهاند.
مایکل کریمو: شواهد بسیاری نشان میدهند که ما در پهنهی هستی تنها نیستیم و تمدن انسانیِ ما روی زمین برای دورههایی طولانی مورد دخالت موجودات هوشمند فضایی قرار گرفته است.
اعتقاد به موجودات الهی که در زندگی انسان دخالت میکردهاند، سنگ بنای چندین مذهب اصلی است. در حقیقت، بر اساس «سفر پیدایش» انجیل، «خدا» اولین انسانها «آدم» و «حوا» را آفرید. انجیل همچنین حاوی مطالب دیگری است که توضیحی از تداخل عجیب «موجوداتی دگرجهانی» و انسان است.
دکتر رابرت کارگیل: مردم بر این باور هستند که چنین پیامآورانی از بهشت میآیند. آنها آمدند و با انسانها رابطهی جنسی برقرار کردند. و در اینجاست که «غول»ها متولد شدند. کسانی مثل «جالوت» (Goliath). بنابراین در یک توضیح فنی، آنها بیگانه هستند. حالا «خدا» هستند یا شاید «فرشته»، به هر حال نوعی فوقبشر هستند.
تفسیر این داستانهای انجیل همچنین ما را به اندازهی معینی مناظره و بحث و گفتگو نیز سوق میدهد. در حالی که اغلب تنها یک «خدا» را میپذیرند که زندگی و سرنوشت انسان در دست اوست، گروهی دیگر استدلال میکنند که در واقع «خدایان» متعددی مسئول این امور هستند.
جورجیو سوکالوس: در «عهد عتیق» کاملاً روشن آمده است: «باشد که ما انسان را مشابه خود خلق کنیم؛ بر اساس آنچه که ما به آن راضی هستیم.» این به لحاظ کلام دستور زبان منطقی نیست، چون «خدا» را دارید و بعد کلمهی «ما» آمده است. متخصصین علوم الهیات میگویند که منظور از کلمهی «ما» تثلیث است، «تثلیث مقدس». حال در واقع اگر بخواهید کلمهی «خدا» را به «خدایان» تغییر دهید، ناگهان این جمله معنی پیدا میکند «و سپس «خدایان» انسان را شبیه خودشان آفریدند».
دکتر رابرت کارگیل: شما این جملهی مرجع را دارید: «باشد که ما انسان را خلق کنیم به سان خود» در متون مذهبی متعددی، مشخصاً کتاب مقدس عبری که مسیحیت نیز آن را میپذیرد، و در قرآن که مسلمانها به عنوان کتاب مقدس به آن احترام میگذارند، شما «خدا» را در جایگاه کلمهی «جمع» میبینید. و این به شکلی باورنکردنی جالب است.
آیا همهی این متون مذهبی که داستانهای مشابهی دارند، واقعاً به این امکان اشاره دارند که موجوداتی از فضا در طول تاریخ از زمین دیدن کردهاند؟
دکتر بیل برنز: واقعیت این است که داستان خلقت در انجیل ما، داستان خلقت در همهی فرهنگهای دیگر در سراسر دنیا است. قصهی سیل، تحول انسان، توسعهی زبان؛ همهی اینها اشاره دارند و در حقیقت انجیل این را میگوید که زندگی بر روی زمین از تماس با موجودی فرازمینی به وجود آمد. این در انجیل هست، در فرهنگهای باستانی در سراسر دنیا هم هست. بنابراین من معتقدم که نظریهی «فضانوردان باستانی» واقعیت دارد، و معتقدم که دلیل محکمی در این باره وجود دارد. و معتقدم هر قدر بیشتر سعی در تکذیب این شواهد داشته باشید، بیشتر به این دیوار برخورد میکنید، که فضانوردان باستانی با ما ملاقات داشتهاند، در هزاران هزار سال پیش از این به زمین آمده اند و بذر تمدن امروز ما را کاشتهاند.
اگر باورمندان به تئوری فضانوردان باستان درست بگویند، پس این بازدیدکنندگان که بودهاند؟ و آیا ممکن است که آخرین دستاوردهای فیزیک نجومی و زیستشناسی بتواند به ما کمک کند تا پرده از هویت آنها برداریم؟
در ۱۸ مارس ۱۹۶۵ فضانورد روسی «الکسی لیونوف» (Alexei Leonov) قدم از «واشکود ۲» (Voskhod 2) بیرون نهاد و اولین انسانی شد که پا به فضا گذاشت. او پیش از این که به فضاپیما بازگردد، ۱۲ دقیقه و هشت ثانیه را در بیرون گذراند. زندگی «لیونوف» در جایی که نه فشار هوا وجود داشت و نه اکسیژن، بسته به لباس فضانوردی او بود که توانست او را زنده نگهدارد. اگر ما به لباس فضا نیازمند هستیم، آیا مسافران بیگانهی زمین نیز به محافظ مشابهی نیازمندند؟ آیا این چیزی است که ما در حکاکیها و نقشهای باستانی میبینیم؟
جورجیو سوکالوس: وقتی منتقدین میپرسند که چرا فضانوردان باستان باید نیازمند پوشیدن لباسی بوده باشند که ما امروز با آن آشنا هستیم؟ پاسخ بسیار ساده است، آیا ما میتوانیم بدون پوشیدن نوعی لباس به فضا برویم؟ البته که نه؛ میمیریم. چه کسی گفته آنها که در زمانهای دور به دیدن ما آمدهاند میتوانستهاند اکسیژن اتمسفر کرهی زمین را تنفس کنند؟ پس خیلی دور از انتظار نیست که آنها در حقیقت نوعی لباس مخصوص به تن داشته باشند.
چرا این نقوش شبیه فضانوردان مدرن هستند؟ اگر آنها بیگانگان هستند، آیا ممکن است شبیه انسان باشند؟ و آیا ممکن است که از کرهای درست مثل زمین آمده باشند؟ در ابتدای قرن بیستم گروهی از دانشمندان بریتانیایی و آلمانی این امکان را تأیید کردند. آنها تئوریای مشتمل بر نظریات چهار فیلسوف یونان را پذیرفتند که کل زندگی در جهان از یک نقطه آغاز شد. این تئوری «پاناسپرمیا» (Panspermia) نامیده میشود.
دکتر سارا سیگر: «پان اسپرمیا» این تئوری است که زندگی در یک نقطه شکل گرفت و سپس به نقاط دیگر گسترش پیدا کرد. در فضای بیرون، در فاصلهی بین ستارهها، ما مولکولهایی را میبینیم که در حال ساخت سلولهای زندهای هستند. بنابراین کار دشواری نیست که این سلولهای زنده را به کرهی دیگری برد. برای مثال اگر زندگی در «مریخ» شکل بگیرد، میتواند اینجا به «زمین» بیاید؛ به زمین هم سرایت میکند و سپس زندگی را در اینجا آغاز میکند.
حدود ۳.۶ میلیارد سال پیش، مریخ گرم و مرطوب بود. بسیار شبیه به وضعیت امروز زمین. زیستشناسان معتقدند که چون مریخ پیش از سایر کرات سرد شد، ممکن است که زندگی ابتدا در آنجا شکل گرفته باشد.
دکتر پائول دیویس: مریخ کاندیدای بهتری برای زندگی در بخش ابتدایی زندگی منظومهی خورشیدی است. سنگهای مریخ همیشه به اینجا میرسند. و اینها با اصابت شهابسنگها و ستارههای دنبالهدار به مریخ، از آن جدا میشوند. و ما میدانیم که این قطعات میتوانند میکروارگانیسمهای مریخ را به زمین انتقال دهند.
در آگوست ۱۹۹۶ تیمی از دانشمندان بیانیهی حیرتآوری ارایه دادند. یک سنگ آسمانی از مریخ در «آنتارکتیکا» (قطب جنوب) (Antarctica) با شواهدی از فسیل زنده در آن کشف شد. سنگ چهار پاوندی به شماره «ALH 84001» حاوی گلبولهای کربناتی بود که از دفع میکروبها در زمان حیاتشان در مریخ و در حدود ۳.۶ میلیارد سال پیش ایجاد شده بود. زمین دیگر تنها نبود. زندگی در جای دیگری در جهان وجود داشت.
دکتر پائول دیویس: پس این انتقال بین مریخ و زمین که ۲۰ سال پیش یک گمان بیش نبود، امروز کاملاً در جامعهی زیستشناسی فضا پذیرفته شده است.
زیستشناسان فضا که در کار مطالعهی منشأ و تحول حیات در جهان هستند، احتمال آغاز حیات در زمین از فضاهای دورتر را پذیرفتند. آیا دانشمندان امروزی بالاخره آنچه را که فرهنگهای کهن برای قرنها به آن باور داشتهاند را تأیید خواهند کرد؟
رابرت باوال: اسطورهی رایج یا ایدهی منشأ انسان در ستارهها، در همه جا پراکنده است. فرهنگهای کهن آن را با خود دارند؛ مصریان باستان مایاها، آزتکها، سرخپوستان و دیگران. فریبنده است. اما احتمالاً حقیقی هم هست؛ و این مطلب را از دیدگاه فیزیک فضایی بیان میکنم. منشأ ما به راستی از ستارهها است. این یک واقعیت است که نطفهی زندگی بر روی زمین با ستارههای دنبالهداری که به زمین برخورد میکردند آغاز شده است.
دکتر رابرت شاک: من شخصاً فکر میکنم زندگی آن بیرون در جریان است. در حقیقت باور من این است که اگر هیچ چیزی در دست نداریم، اما شواهد میکروبی از زندگی فرازمینی داریم.
ادامه دارد…
این مقاله در ۳ قسمت تهیه شده است: | قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم |