گزارشها از مشاهدهی «یو.اف.او» از هر نقطهی جهان میرسند: «من به عرشهی یک فضاپیما با قطر ۶۰ متری در صحرای «موهاوی» برده شدم و…»؛ «دو نور بزرگ درخشان واقعی را در هوا دیدم و…». اغلب مردم معتقدند که این موجودات بیگانه پدیدهای مدرن هستند، اما واقعیت این است که آنها از هزاران سال پیش همواره گزارش شدهاند. بر اساس تجربه، هر تمدن انسانی با موجودات فضایی در تماس بوده است. در هند، در اسراییل، «مایا»ها و «آزتک»ها. باور به این که گروه یا گروههایی از موجوداتی غیرانسانی الهامبخش ما بودهاند، یک حقیقت است. میلیونها انسان در سراسر دنیا بر این باور هستند که ما در گذشته با موجودات فضایی ملاقات داشتهایم. اگر این باور حقیقی باشد چه؟ آیا این «بیگانگان باستانی» در شکل گرفتن تاریخ ما نقش داشتهاند؟ و اگر این طور بوده، آنها از کجا آمدند؟ و حقیقتاً این «بازدیدکنندگان» که بودهاند؟
| مترجم: الهام کاشی | تنظیم: حسن موسوی |
شهر «رازول» (Roswell) در «نیومکزیکو». این شهرستان خفته در جنوب غرب آمریکا، زمانی به خاطر وجود پایگاه بزرگ هواییاش بسیار شناخته شده بود. اما هنگامی که در سال ۱۹۴۷ یکی از ساکنان محلی خبر داد که یک فضاپیما در ملک او سقوط کرده است، همه چیز تغییر کرد. چند هفته بعد، ارتش آمریکا مجوز انتشار تأیید موجودیت یک فضاپیمای خارجی را صادر کرد. یک روز پس از آن، ارتش بیانیهی خود را تغییر داد و اعلام کرد که آنچه آنها یافتهاند یک بالون هواشناسی است. این گزارشات متناقض همهی دنیا را لرزاند و نام «رازول» به اسم رمزی تبدیل شد که برای همیشه اشاره به میهمانهای فضایی و اسرار مربوط به آنها است.
نیک پوپ: تفسیر سرپوش گذاشتن بر حادثهی «رازول» کار دشواری است. بعضی از مردم دربارهی اطلاعاتی که ممکن است در همهی دنیا بازتاب داشته باشند صحبت میکنند.
دکتر استیون گریر: تقریباً همه دربارهی ماجرای «رازول» شنیدهاند. و یکی از الزامات افشاسازی آن این است که برخی از مهمترین اسطورهها دربارهی منشأ انسان و تاریخ و باستانشناسی ما را از هم میپاشاند.
جورج نوری: مدتها پیش چیزی در «رازول» نیومکزیکو اتفاق افتاد. مردم طالب حقیقت هستند. من فکر میکنم چیزی در وجود انسان هست که همیشه گرسنه است. همیشه تشنهی دانستن پاسخ سؤالهای خود دربارهی موجودیت ما است.
امروزه، با ارایهی یک سرشماری، نظریهی عمومی این است که نیمی از جمعیت جهان بر این باور هستند که موجوداتی دیگر، یا در گذشته به اینجا آمدهاند، و یا در حال آمدن به اینجا هستند. اما آنچه که مردم را وادار به پذیرش این باور میکند چیست؟
دکتر جاناتان یانگ: من فکر میکنم نگاه رو به بالا منطقی باشد. جهان بزرگ است؛ چیزهایی خارج از اینجا وجود دارند که ما از آنها بیخبر هستیم. احتمالاً حیات پیشرفته در جایی دیگر وجود دارد.
رابرت باوال: مردم فراموش میکنند که ما روی کرهای زندگی میکنیم که چهار و نیم میلیون سال عمر دارد. وجود تمدن ما در چنین زمان طولانیای، هیچ است. میخواهم بگویم که، اگر من یک بشکن بزنم هم نمیتواند به اندازهی کافی سریع باشد تا بگوید این اندازه، زمان تمدن ما است. و فکر کردن به این که ما در چنین زمان طولانیای تنها بودهایم، به نظر من مسخره است.
دکتر سارا سیگر: کهکشان ما، راه شیری، بیش از یک صد میلیارد ستاره دارد. و ما فکر میکنیم در دنیا بیش از ۱۰۰ میلیارد کهکشان وجود دارد. بنابراین اگر هر ستاره یک سیاره با زندگی هوشمند داشته باشد، فکر میکنید چند تمدن خارجی دیگر میتوانیم داشته باشیم؟
اریک ون دانیکن: اگر شما انسان را اشرف مخلوقات و یا نقطهی اوج تکامل بدانید، یعنی ما خودمان را برترین و بزرگترین میبینیم، و میگوییم: چه باورنکردنی، آه ما در این جهان بسیار یگانهایم. ما فروتنی را فراموش کردهایم.
دکتر جنیفر هلدمن: هر قدمی که به جلو برمیداریم، ما را بیشتر از درجهی اهمیت میاندازد. ما عادت داشتهایم فکر کنیم به عنوان انسان مرکز جهان هستیم؛ و سپس دریافتیم: اوه، بسیار خُب، این که حقیقت ندارد. اما حتماً ما در مرکز کهکشان هستیم!؟ و خُب، مثل این که ما در دو سوم آخر راه شیری هستیم و خُب، حداقل خورشید ما با این… نه خورشید در واقع وسط راه هست و زمین هم به دور آن میچرخد. پس زمین حتی مرکز این سیستم هم نیست و بنابراین میبینید که هر چه بیشتر میفهمیم… منظورم این است که علم انسان را فروتن میکند.
وقتی برای اولین بار انسان بر ماه فرود آمد، تصور ما از جهان برای ابد تغییر کرد.
باز آلدرین: ما بیگانگانی که در جولای ۱۹۶۹ از نردبام (روی ماه) پایین رفتیم؛ ما موجودات بیگانه، قطعاً بخشی از یک نسل برجسته بودیم. فقط من فکر نمیکنم که مردم هیچ درکی از این که چقدر انرژی لازم هست تا از ستارهای به ستارهای دیگر بروی، داشته باشند.
این اتفاق تاریخی، سؤالی را برانگیخت؛ که اگر انسان میتواند با موفقیت راه خود را در فضا بیابد و جهانهایی دیگر را کشف کند، چرا موجودات دیگری از نقاط دیگر جهان نتوانند همان کار را انجام دهند؟ و شاید هم قبلاً، در صدها و شاید هزاران سال پیش، همین کار را کرده باشند؟
اریک ون دانیکن: من فکر میکنم سرگذشت انسان فوقالعادهتر از چیزی است که ما فکر میکنیم. من به این نتیجه رسیدهام که شاید موجودات فضایی به این کرهی خاکی آمده باشند.
«کواچی» (Cahuachi) در «پرو». دو هزار سال پیش این مجموعهی قدیمی پایتخت مذهبی و فرهنگی مردم «نازکا» (Nazca) بوده است. اما در زمانی حدود ۵۰۰ سال پس از میلاد، «نازکا» به شکلی اسرارآمیز ناپدید، و «کواچی» با ناپدید شدن آنها درهم ریخت. هزار و چهارصد سال پس از آن و در سال ۱۹۱۰ «آلیش هرلیچکا» (Ales Hrdlicka) متخصص انسانشناسی به «کواچی» رفت تا به مطالعه دربارهی تمدن «نازکا» بپردازد.
[ آلیش هرلیچکا؛ متخصص انسانشناسی ]
در یک حفاری، او با خارقالعادهترین و حیرتبرانگیزترین دستاوردی مواجه شد که تا کنون دیده بود. جمجمههایی بزرگ و کشیده در بخش کاسهی سر. اینها از کجا آمده بودند؟ چگونه به اینجا رسیده بودند؟ و آیا انسان بودند؟
دیوید چیلدرس: در «پرو» ما این جمجمههای عجیب کشیده را پیدا کردیم. آنها بسیار عجیب و غریب هستند. به نظر کاملاً شبیه بیگانگان هستند.
دکتر رابرت شاک: ممکن است کسی بگوید: بسیار خُب، موجود بیگانه هستند. اما وجه دیگری هم مورد توجه است؛ که این جمجمهها و تغییر فرم آن و کشیدگی سر، تمرینی است که در بسیاری از اعصار باستانی شناخته شده است.
در ۱۸۷۰ تاریخچهی مراحل دفرمه شدن جمجمه، به وسیلهی متخصص گیاهشناسی «جرج شواینفورث» (Georg Schweinfurth) بررسی شد.
[ جرج شواینفورث؛ متخصص گیاهشناسی ]
در حین اکتشافات در «کنگو»ی آفریقا، او با قبیلهای به نام «مانگبیتو» (Mangbetu) برخورد کرد. آنها به طور روزانه، آیینی مذهبی از بانداژ کردن جمجمه انجام می دادند، که به آنها این اجازه را میداد که به طور فیزیکی شکل جمجمهی خود را تغییر دهند.
دیوید چیلدرس: آنها جمجمهی بچهها را فشار میدهند و میبندند. آنها با فشار، کاسهی سر را وادار به کشیده شدن میکنند. و در بسیاری از موارد، اندازهی آن را دو برابر میکنند.
دکتر رابرت شاک: سؤال مهم این که: چرا این کار را انجام میدهند؟ احتمالاً میتوانسته راهی برای متمایز کردن نخبهها از مردم عادی بوده باشد. یا میتوانسته نوعی طبقهبندی بوده باشد. چیز دیگری که به نظر من میرسد این که، شاید این راهی بوده برای بیان فیزیکی، برای رسیدن فیزیکی به سطح بالاتری از هوشیاری و توانایی ذهنی.
جورجیو سوکالوس: از نظر من، آنها این کار را در تقلیدی از خدایان انجام دادهاند. و این خدایان، موجوداتی فیزیکی بودهاند، چرا که اگر تنها محصول وهم و تخیل پیشینیان ما بودهاند، فکر نمیکنم دلیل قانع کنندهای برای فشار وارد کردن به کودک در چنین تشریفات مذهبیای بوده باشد، تا چنین ظاهری پیدا کنند. به نظر من، این مردم تفسیر غلطی از مسافران کاملاً زندهی فضایی کردهاند.
دکتر رابرت شاک: برخی میگویند که بیگانگان فضایی جمجمههایی کشیده داشتهاند، و ظاهراً مردم قدیمی از جمجمهی آنها تقلید کردهاند. گفتهای قدیمی هست که میگوید: پیروی و تقلید نشانهی خلوص چاپلوسانه است.
با این که تصاویر بسیاری از این که موجودات غریبه احتمالاً چه شکلی داشتهاند، وجود دارد؛ یکی از آنها به طور اخص، توجه عموم را به خود اختصاص داد. این موجود هم جمجمهای کشیده داشت و متعلق به نسلی از موجودات فضایی است که بسیاری آنها را «خاکستریها» (Grays) میخوانند.
نیک پوپ: در توضیح وجودی، توضیح مشترک در بین موجودات «خاکستری» این است که ۱۰۰ تا ۱۲۰ سانت قد دارند. ضرورتاً شبیه انسان هستند، اما بسیار دوکیشکل و با سری که به شکلی نامتناسب بزرگ است، و چشمانی بسیار بزرگ و بادامی.
اما آیا کسی در جامعهی بدوی واقعاً میخواسته این ظاهر را تقلید کند و جمجمهاش را از حالت اولیه خارج کند؟ برخی از باستانشناسان دیدگاهی متفاوت دارند. آنها به تأثیر شخصی هنرمندانه، به عنوان توضیحی از این سنّت اشاره میکنند.
دکتر رابرت کارگیل: بسیاری از افراد مختلف هستند که یا بدن را پرستش میکنند و یا از بدن به عنوان وسیلهی اجرای هنر استفاده میکنند؛ مثل خالکوبی کردن یا سوراخ کردن اعضایی مثل گوشها یا لبها برای رشد بخشهایی از بدنشان. بعضی از جوامعی که ما میشناسیم، تمرین میکنند تا بخشی از بدن را ببندند؛ پا یا سر، و تلاش میکنند شکل معینی به آن بدهند. و این به هر دلیلی که انجام میشود، ما امروز میدانیم که این راه سالمی نیست، اما به آن معنا نیست که مردم انجامش نمیدهند. مردم معمولاً سعی میکنند بدنشان را تغییر بدهند تا شکل خاصی پیدا کند.
هر توضیحی که برای این تشریفات مذهبی وجود داشته باشد، اما آنها تنها در «پرو» و «کنگوی» آفریقا یافت نشدهاند. تغییر شکل جمجمه، یک پدیدهی جهانی است.
دیوید چیلدرس: چیزی که بسیار عجیب است این که، در همه جای دنیا این موضوع دیده میشود. و این موضوعی است که باستانشناسان نمیتوانند به آسانی آن را توضیح دهند. زیرا برای مردم جزایر دور افتاده، مردم جنوب آمریکا یا مالتا یا آفریقا، انجام ناگهانی و کاملاً مستقل تغییر فرم جمجمه به این شکل، باور نکردنی است. منظورم این است که این باید حتماً آموزش داده شده باشد. چیزی بوده که به آنها یاد داده شده است.
دکتر رابرت شاک: به نظر میرسد که ما شباهتهای اولیهای در اختیار داریم. درست مثل این که از ابتدا تنها یک تمدن بوده باشد، یا حداقل یک نوع فرهنگ که همهی مردم دنیا را تحت تأثیر خود داشته است. برای من باور این مطلب در زمان پیش از اتمام تحصیلاتم بسیار دشوار بود که تمام این فرهنگهای متفاوت فقط تصادفاً اما کاملاً مستقل از هم، به یک معنا و مفهوم شبیه به هم رسیده باشند.
آیا این ممکن است که جوامع مستقل از یکدیگر در سراسر دنیا تحت تأثیر اتفاقاتی مشابه بوده باشند؟ و آیا آنها از موجوداتی واقعی از کراتی دیگر پیروی میکردند؟ برخی از تصاویر کشیدهترین جمجمهها را میتوان در مصر و مجسمههای یکی از بحثبرانگیزترین فرعونهای مصر دید. آیا ممکن است که او نیز از موجودات فضایی تقلید میکرده است؟ یا این که توضیحی حتی فراتر از آن در این باره وجود دارد؟ آیا او میتوانسته یکی از آنها بوده باشد؟
مصر. مدتها پیش از این که مصریان باستان اهرام را بنا کنند یا حتی در امتداد رود نیل ساکن شوند، دوره ای وجود دارد که به آن «تپ زپی» (Tep Zepi) یا «آغاز زمان» میگویند. بر اساس افسانهها، «تپ زپی» زمانی است که «خدایان آسمانی» با کشتیهای پرندهی خود از ستارهها بر زمین نازل شدند؛ و آب و گِل را تبدیل به امپراطوری نوین کردند.
رابرت باوال: کلمهی «خدا» در مصر باستان، لغت «نِتِرو» (Netyro) است. به معنای موجودیست که از فضا آمده است. آنها نسبت به این حقیقت که خدای آنها از ستارهها نازل شده بسیار سختگیر هستند. آنها میگویند که خداوند «اوزیریس» (Osiris) که به اتفاق همسر یا خواهرش «ایزیس» (Isis) فرمانراوایی میکردند، خدایان آسمانی بودهاند. در حقیقت آنها را به روشنی شناسایی میکنند. «اوزیریس» در «منظومهی شکارچی» (Orion) قابل رؤیت است. و «ایزیس» به عنوان خدای ستارهها در ستارهی «شباهنگ» (شعرای یمانی) (Sirius)، روشنترین ستاره در آسمان، نمود پیدا میکند. مطلب جالبی که در این باره وجود دارد این است که زادگاه تولد ستارگان در درون صورت فلکی «شکارچی» قرار دارد. ستارههای کهکشان ما دقیقاً در این نقطه شکل گرفتهاند. و این بسیار عجیب است که مصریان باستان اصرار دارند که تولد خدای ستارگان در این صورت فلکی بوده است. آنها حقیقتاً بر این باور هستند؛ و البته نسبت به آن بسیار مصر هستند که منشأ آنها از آسمان است.
دکتر رابرت شاک: چیزی که ما در سراسر جهان دربارهی تمدنهای باستان میبینیم این است که آنها دانشی باورنکردنی دربارهی ستارگان ،کُرات و حرکات آسمانی داشتهاند. میانگین اطلاعات ستارهشناسی یک فرد عادی در زمان باستان، بسیار بیش از دانش افرادی بسیار تحصیلکرده در زمان امروز ما است.
در حالی که مصر باستان در بستر تمدنی پیشرفته رشد میکرد، مردم آن بر این باور بودند که فرعونها پسران «اوزیریس» و بنابراین خدا هستند. آثار هنری و سنگ نوشتههای بسیار جالبی آنها را به عنوان انسانهایی بینقص تشریح میکند. و در حالی که مردم خدایان متعددی را میپرستیدند، فرعون فوق همهی آنها بود. این باور مذهبی اولیهی مصری، همچنان تا نزدیک به هزاران سال باقی ماند. تا این که یک فرعون همه چیز را تغییر داد. این فرعون «مرتد» که بود؟ نام او «آخناتن» (Akhenaten) بود. و در همهی مجسمههای باقی مانده، با جمجمهای کشیده دیده میشود. او که بود؟
بر اساس افسانههای مصری، او نیز از سوی خدایانی فرستاده شده بود که در زمان «تپ زپی» به زمین نازل شده بودند. اما چرا عدهی بسیاری بر این باور هستند که او در واقع از ستارهها آمده است؟
در ۱۳۵۲ پیش از میلاد، «آخناتن» به عنوان دهمین فرعون از هجدهمین سلسلهی فراعنه بر تخت جلوس کرد. تقریباً بلافاصله، یک سری قوانین اصلاحی برای تغییرات مذهبی، از جمله غدغن کردن اشاعهی خدایان متعدد، ایجاد کرد.
رابرت باوال: عجیب بود که او بخواهد در یک حرکت همه چیز را بروبد. ولی او دستور داد تا همهی پیکرنگاریها از خدایان پیشین برچیده شوند. او تنها اجازه داد یک سمبل باقی بماند، و آن هم سمبل «خورشید» بود. دقیقاً یک «دایره خورشید» با بازوها یا شعاعهایی غریب به طرف پایین.
جورجیو سوکالوس: چرا او چنین کاری کرد؟ چون بر اساس نوشتههای او؛ بر اساس اشعاری که بعدها در بارهی او نوشته شد؛ او با یکی از موجوداتی که از آسمان نازل شده بودند ملاقات کرده بود و به او گفته شده بود راه درست این است «من خدای تو هستم».
این خدای خورشیدی، به عنوان «آتن» (Aten) شناخته میشد. «آخناتن» اعلام کرد که فرستادهی مستقیم «آتن» است.
رابرت باوال: «آخناتن» نیز مثل سایر فرعونها خود را الهی میدانست. خدا بود. نه تنها خود او به خدا بودن خود باور داشت، بلکه همهی مردمش هم او را خدا میدانستند. و معنای خدا بودنش این بود که او از سوی این موجودات آسمانی برگزیده شده بود.
در سال چهارم پادشاهیاش، «آخناتن» دستور ساخت پایتختی جدید را صادر کرد. او این شهر را «امارنا» (Amarna) نام گذاشت، و آن را به خورشید هدیه کرد. «آخناتن» ده سال پس از آن را در اینجا گذراند. در زمانی که تغییر قوانین فرهنگ و هنر را بنا گذاشت که شامل این بود که خود او چگونه ترسیم شود.
دکتر رابرت کارگیل: در پیکرنگاریهای مصری، فرعونهای مصر با هیئتهایی مثلثی نقش شدهاند. شانههای پهن و کمرهایی باریک. حالا ما به پیشوایان امروز که نگاه میکنیم، میدانیم که اغلب آنها شانههای پهن و کمرهای باریک ندارند. اما ترسیم شاهان مصری با شانههای پهن و کمرهای باریک بسیار مهم بوده است. یعنی تصویری کلی از این که یک شاه چه شمایلی داشته باشد.
رابرت باوال: این اما کاملاً برعکس «آخناتن» است. او خود را احتمالاً همان که بوده نشان داده است. ترجیحاً یک هیئت غریب. او هیئتی کاملاً افسانهای دارد.
دکتر رابرت شاک: اگر ما مجسمهی «آخناتن» را به عنوان نمونه ببینیم، واقعاً او شخصیتی با هیئتی عجیب است. به نوعی انگار ترکیبی است که ممکن است بگویید ترکیبی زنانه و مردانه، با جمجمهای کشیده.
دکتر رابرت کارگیل: تغییر در پیکرنگاری دربار «آخناتن» نشان میدهد که او احتمالاً کلهای عجیب با شکمی گرد و سینهای فرو رفته داشته، که برعکس مدل ایدهآل پیکرنگاری سنتی مصر است که فرعونها را درشت و قوی نشان میداد.
همسر «آخناتن»، ملکه «نِفِرتیتی» (Nefertiti) و کودکانش نیز با جمجمههایی کشیده ترسیم شدهاند. اما چرا جمجمههای «آخناتن» و «نفرتیتی» تغییر یافته است؟ آیا آنها به طور ژنتیک غیرطبیعی بودند؟ یا این که عمداً شمایل خود را تغییر دادهاند؟ برخی معتقدند که ممکن است در ورای شمایل عجیب و ظاهر غیرعادی آنها، توضیح دیگری هم نهفته باشد.
دیوید چیلدرس: معلوم است که شمایل آنها با دیگر آدمها متفاوت است.
جورجیو سوکالوس: آیا ممکن است که «آخناتن» یک موجود فضایی دورگه بوده باشد؟
دکتر رابرت کارگیل: هواداران بیگانگان باستانی به «آخناتن» فرعون مصر نگاه میکنند و میگویند: اوه، به آن جمجمهی کشیدهاش نگاه کنید. به نظر شبیه یک موجود «خاکستری» است. به نظر میآید که چیزی دورگه از انسان و غیر انسان است. این باید نشانهای از دخالت بیگانگان بوده باشد، تداخل نسل بیگانگان با انسان. یک چیزی شبیه به این.
دکتر بتی آن براون: من در مصر بودهام؛ و یکی از مبهوت کنندهترین بازدیدهای باستانشناسی مصر باستان، یک فرعون منحصر به فرد است: «آخناتن».
جورجیو سوکالوس: صورت بسیار باریک و زاویهداری دارد. گونههایی برجسته و جمجمهای بسیار دراز.
دیوید چیلدرس: ایدهی این که آنها شبیه موجودات فضایی بودهاند یا شاید ژن موجودات فضایی را در خود داشتهاند، قابل باور است.
«آخناتن» به مدت ۱۷ سال حکمرانی کرد. پس از او، «آمارنا» متروکه شد و معابد خورشید ویران شدند. تمثالهای «آخناتن» عامدانه مخدوش شدند. مصر باستان به سرعت به روش گذشتهی خود، یعنی پرستش خدایان متعدد، بازگشت. آیا این پس زدن مذهب اصلاحی «آخناتن» و سیستم اعتقادی او بود؟ یا سرپوشی بر هویت بیگانهی او؟
رابرت باوال: نظریههای بسیاری دربارهی چرایی این کار وجود دارد. پررنگترین آنها این است که به طریقی او یک پل ارتباطی موجودات فضایی بوده است. اگر کسی این تعریف را بپذیرد، دیگر توضیح این که چرا او کاملاً از سلطنت کنار گذاشته شد، و یا به قول بعضی دیگر به کام مرگ فرستاده شد، روشن میشود.
برخی از مصرشناسان بر این باور هستند که «آخناتن» وادار به واگذاری سلطنت شده و با گروهی از پیروان وفادارش از مصر گریخته است. در سال ۱۹۰۷ جسد «آخناتن» در «درهی شاهان» در مصر و توسط یک باستانشناس انگلیسی به نام «ادوارد آیرتن» (Edward Ayrton) کشف شد. پس از خارج کردن باقیماندهی جسد مومیایی «آخناتون»، او توانست تأیید کند که حقیقتاً جمجمهی فرعون باستانی غیرطبیعی و کشیده بوده است.
[ ادوارد آیرتن؛ باستانشناس انگلیسی ]
دکتر رابرت کارگیل: بعضی از محققین مخالف هستند و میگویند که او دچار نوعی مشکل فیزیکی بوده است. از نوعی نارسایی در بدن رنج میبرده که باعث شده صورت او به نظر کشیده بیاید، و یا سرش در واقع دراز باشد. اما من فکر میکنم که در رابطه با «آخناتن» ما با تغییر فرم فیزیکی روبرو هستیم که مورد دستکاری هنرمندان سلطنتی واقع نشده است. آنها تنها او را همان طور که بوده ترسیم کردهاند؛ شکم بزرگ، سینهی فرو رفته و جمجمهی کشیده.
جانشین «آخناتن» پسرش «توتانخامن» (توتعنخآمون) (Tutankhamen) بود که معروفترین فرعون در همهی دوران است. وقتی مقبرهی او در سال ۱۹۲۲ توسط «هاوارد کارتر» (Howard Carter) کشف شد، معلوم شد که «توتانخامن» هم جمجمهای کشیده داشته است. آیا او ژن بیگانه را از پدرش به ارث برده است؟
امروزه، بخش زیادی از زندگی «آخناتن» در هالهای از معما است. آیا او واقعاً تمام سیستم اعتقادی مصر را تغییر داد، زیرا آن گونه که عدهای معتقدند، او یک موجود الهی بود؟ اگر این درست باشد، آیا شواهدی مبنی بر ورود موجودات مشابهی به زمین در دست هست؟ احتمالاً رد پاهای بیشتر در هزاران مایل دورتر و در سوی دیگر قارهی آفریقا به دست خواهد آمد.
در کشور «مالی» در شمال غرب آفریقا و در عمق یک دهکدهی دور افتاده، مردم «دوگان» (Dogon) زندگی میکنند که از نوادگان یک قبیلهی کوچنشین هستند، که از ۱۰۰۰ سال پس از میلاد در اینجا ساکن شدهاند. درست مثل پیروان «آخناتن»، مردم «دوگان» هم به دلیل آزارهای مذهبی مجبور به ترک مصر شدند.
دکتر رابرت شاک: «دوگان»ها سنت بسیار دور و کهنی دارند. و به نظر من یک سنت اسطورهای و باستانی مصری را دنبال میکنند که تا نسل امروز ادامه یافته است. شاید بخشی از مصر باستان هنوز نمرده باشد؛ آنها در «دوگان»ها ادامه یافتهاند.
اما آنها دقیقاً به چه چیزی اعتقاد دارند؟ اسطورهشناسی «دوگان» میگوید که خدای آسمانی «آما» (Amma) اولین موجود زنده را به نام «نامو» (Nommo) آفرید. این افسانه همچنین میگوید که در مدت کوتاهی پس از خلقت، «نامو» به چند بخش تقسیم شد، که یکی از آنها بر «آما» شورید. «آما» او را نابود کرد و خاکسترش را در جهان پراکنده ساخت.
پیتر فیبگ: بر اساس اسطورهی «دوگان»ها، یک «خدا» این دانش را به آنها داده است. او از آسمان نازل شده، سوار بر یک کمان آتش و در طوفان فرود آمده است.
جورجیو سوکالوس: هنوز هم «دوگان»ها فستیوالی را در بزرگداشت «نامو» و ملاقاتی که در گذشتهی دور انجام شده است را جشن میگیرند. از کجا میدانیم؟ برای این فستیوال، آنها ماسکهای چوبیای میپوشند که به زمانهایی بسیار بسیار دور برمیگردد؛ زمانی که این فستیوال آغاز شده است.
پیتر فیبگ: ماسکهای «دوگان»ها قصههای اسطورهای پیشینیانشان را بازگو میکنند. این تندیسی از «خالق» است. اسمش «آما» است. او به جهان برکت میدهد. این روشی است که آنها اطلاعاتشان را با قصه هایی که در این ماسکها وجود دارد، نسل به نسل منتقل میکنند.
آیا «نامو» یک شخص حقیقی بوده است؟ برخی هستند که تشابهات مبهمی بین افسانهی «دوگان»ها و داستان رازگونهی فرعون «آخناتن» میبینند. «اخناتن» معتقد بود که او مستقیماً از سوی خدای خورشید «آتن» فرستاده شده است. گفته شده که «نامو» توسط خدای آسمان «آما» آفریده شده است. آیا این تنها یک تصادف است که هر دو فرهنگ، با وجود هزاران کیلومتر فاصله، اسطورهای از موجودی که از آسمان آمده است دارند؟ و این که «نامو» و «آخناتن» هر دو جمجمهای کشیده دارند؟ آیا ممکن است که این افسانهها بر اساس اتفاقات واقعی باشد؟
پیتر فیبگ: «دوگان»ها ساکن فلات مرکزی منطقهی «باندیگارا» (Bandiagara) هستند. دانش آنها قرنها قدمت دارد؛ و کشیش آنها این دانش را تنها با معدودی از منتخبین در میان میگذارد. در سال ۱۹۲۰ دانشمند مردمشناس فرانسوی «گریال» (Grialue) و دانشمند نژادشناسی «دیِترل» (Dieterle) به دیدار قبیله رفتند و از آنها دعوت به عمل آمد تا در اسرار شریک شوند.
اما یک راز دیگر هنوز باقی مانده است. «دوگان»ها گفتهاند که خدای آنها «آما» از ستارهای معین در منظومهی «شعرای یمانی» آمده است، همان جایی که مصریان باستان معتقدند خدایشان «اوزیریس» در آنجا متولد شده است. ستارهای که ستارهشناسان امروزی آن را «شباهنگ بی» (Sirius B) میخوانند و «دوگان»ها آن را «پو تولو» (Po Tolo) مینامند. اما نکتهی گیج کننده این است که، این ستاره در چنان فاصلهای بسیار دور از زمین قرار دارد که دیدن آن با چشم غیرمسلح غیرممکن است.
رابرت باوال: باید بگویم که من بسیار شیفتهی این ماجرا شدم. منظورم این است که «دوگان»ها قاعدتاً نباید از وجود این ستاره باخبر باشند. «شباهنگ» دومین ستارهی نزدیک به ما در منظومهی خورشیدی است. هشت سال نوری با ما فاصله دارد. در واقع، با تلسکوپ استاندارد هم قابل دیدن نیست. اولین باری که دقیقاً دیده شد و از آن تصویربرداری شد، در سال ۱۹۷۰ بود.
جورجیو سوکالوس: دانش مدرن ثابت کرده که «شباهنگ بی» واقعاً وجود دارد. اما مسئله این است که «دوگان»ها قبل از این اکتشاف دربارهی آن میدانستهاند. این خیلی غریب است.
ادامه دارد…
این مقاله در ۳ قسمت تهیه شده است: | قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم |